گنجور

عطار » اشترنامه » بخش ۲۳ - رسیدن سالک به پردهٔ سیم

 

سعی خود این جایگه باطل مکن

زود بگذر خویشتن واصل مکن

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۵

 

تو آب روشنی تو در این آب گل مکن

دل را مپوش پرده دل را تو دل مکن

پاکان به گرد در به تماشا نشسته‌اند

دل را و خویش را ز عزیزان خجل مکن

دل نعره می‌زند که بکش خویش را ز عشق

[...]

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸۴

 

در سرانجام عمارت عمر خود باطل مکن

در زمین عاریت چون غافلان منزل مکن

تا دل ویرانه ای را می توان تعمیر کرد

نقد اوقات گرامی صرف آب و گل مکن

جز زمین گیری ندارد پله عشق مجاز

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰

 

جان بده ناکام و کام آرزو حاصل مکن

اینقدرها کار آسان را به خود مشکل مکن

جوهر دل تیره از آلایش مستی مساز

خاک این ویرانه با آب بقا هم گل مکن

موج بحر اضطرابی نام آسایش مبر

[...]

اسیر شهرستانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۱

 

گوش بر افسانه اغیار سنگین‌دل مکن

کار را بر خویش و بر ما ای صنم مشکل مکن

ما رضای دوست را بر خود مقدم داشتیم

بی‌سبب در حق ما اندیشه باطل مکن

ما ز تو یک لحظه‌ای آرام جان غافل نه‌ایم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۹ - غزل مثنوی

 

جور بر عشاق خونین دل مکن

کار بر ایشان دگر مشکل مکن

بلند اقبال
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۲

 

کای پسرِ خوب تعلّل مکن

در عملِ خیر تأمّل مکن

ایرج میرزا
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مثنوی

 

بگلزار معارف بلبلم کن

مرا دستان آن شاخ گلم کن

غروی اصفهانی