گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

آمد نفس به آخر یک هم نفس ندارم

هم کمترم ز هیچ و هم هیچکس ندارم

جز سوی تاب زلفت از دل اثر نیابم

جز وصل خاک پایت درسر هوس ندارم

بیدادگر نگارا رحمی بکن چو دانی

[...]

سید حسن غزنوی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸

 

فریاد کز غم تو فریادرس ندارم

با که نفس برآرم چون همنفس ندارم

گفتم که در غم تو یاری کنندم آخر

چون یاریم کند کس چون هیچکس ندارم

ای دستگیر جانم دستم تو گیر ورنه

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

تو می‌دانی که جز تو کس ندارم

بجز ذات تو ای جان بس ندارم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۶ - در حقایق و توحید کل فرماید

 

تو دارم در دو عالم کس ندارم

بجز تو راه پیش و پس ندارم

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۲ - در نموداری سر توحید حقیقت

 

تودارم این زمان و کس ندارم

بجز تو راه پیش و پس ندارم

عطار
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

یک همدم و همنفس ندارم

می‌میرم و هیچ کس ندارم

گویند بگیر دامن وصل

می‌خواهم و دسترس ندارم

دارم هوس و نمی‌دهد دست

[...]

وحشی بافقی
 

عرفی » ترجیع بند

 

جز وصل تو ملتمس ندارم

غیر از تو زتو هوس ندارم

شبگرد بکوی تو ، چو بادم

اندیشه ز خار و خس ندارم

بیمم ز رقیب و پاسبان نیست

[...]

عرفی