گنجور

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید

 

ابا او باش و با او مهتری کن

گدای او شو و زین پس سری کن

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۶

 

خانهٔ دل را دو دری کن، جانب جان راه‌بری کن

طالب دریای حیاتی، سنگ دلا، رو گهری کن

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۴

 

با پای لطف نگارا به کوی ما گذری کن

به چشم رحم خدا را به سوی ما نظری کن

ببخش بر رخ چون کهربا و اشک چو لعلم

از آن دو بُسَّد شیرین نصیبِ ما شکری کن

به غمزه گوی که آخر نصیب بی‌گنهی ده

[...]

حکیم نزاری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

ای باد سحرگاهی زینجا گذری کن

وز بهر من دلشده عزم سفری کن

چون بلبل سودازده راه چمنی گیر

چون طوطی شوریده هوای شکری کن

فرهاد صفت روی به صحرا نه و چون سیل

[...]

خواجوی کرمانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶۵

 

ای سرو سهی قد به سوی ما گذری کن

بر حال دل سوختگانت نظری کن

ای باد صبا ما ز غمت بی خبرانیم

از حال دل بی خبرانش خبری کن

ای آه غم آلوده که در سینه مایی

[...]

جهان ملک خاتون
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

برخیز و بسر وقت اسیران گذری کن

چشمی بگشا، سوی غریبان نظری کن

ای گریه، بیا، در غم هجرش مددی کن

وی ناله، برو، در دل سختش اثری کن

چون آینه هر لحظه بهر کس منما روی

[...]

هلالی جغتایی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

غمزه زنان بر جهانیان گذری کن

قتل جهانی ز ناوک نظری کن

صید خودم دان و جمع دار دل از من

فکر گرفتاری دل دگری کن

تا نشوم بی‌خبر چو بی‌خبر آیی

[...]

میلی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲۹

 

ای دل به خرابات حقیقت گذری کن

خود را به دو پیمانه جهان دگری کن

با مردم دیوانه قلم را نبود کار

از داغ جنون تیر قضا را سپری کن

کردی سفر دور بسی سود نبخشید

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۵

 

ای کرده وطن تن، به سوی جان سفری کن

از جان گذر و جانب جانان نظری کن

بر خنجر و شمشیر زبان های فضولان

مانند کر از گوش تغافل، سپری کن

تا منزل مقصود خودی راه درست است

[...]

سعیدا
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۶

 

ای آه خدا را سوی لیلا سفری کن

او را زدل خسته مجنون خبری کن

مگذار حریفان دغا را تو در این کوی

ای آن جهان سوز من امشب اثری کن

از هستی من گرد برانگیخت فراقت

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

ای صبا از ره یاری سوی یارم گذری کن

دمی از حال دل غمزده او را خبری کن

کای طبیب دل بیمار، بر خسته خویش آی

بعیادت قدمی نه، به عنایت نظری کن

کف آبی به دل سوخته غمزده ای زن

[...]

افسر کرمانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

باقلیم فنایم رهبری کن

مرا در فقر معروف و سری کن

صفای اصفهانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۰ - جواب

 

بگو ای بی خرد ترک خری کن

بانسانی گرای و مهتری کن

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode