بدانست کو موج خواهد زدن

کس از غرق بیرون نخواهد شدن

کنون تان بباید بر او شدن

به هر بیش و کم رای فرخ زدن

سپاه دو شاه از پذیره شدن

دگر بود و دیگر به بازآمدن

به نیک و به بد هر چه شاید بدن

بباید همی داستان ها زدن

چو گیرد بلندی چه خواهد بدن

همی داستان از چه خواهد زدن

ترا زین سخن شاد باید بدن

به پیش جهاندار باید شدن

ترا نیز با او بباید شدن

به هر بیش و کم رای فرخ زدن

شما را سوی پارس باید شدن

شبستان بیاوردن و آمدن

اگر هیچ سرخاری از آمدن

سپهبد همی زود خواهد شدن

همایون ندارد کس آنجا شدن

وزایدر کنون رای رفتن زدن

بکردار نخچیر باید شدن

بناگاه لشکر برایشان زدن

شما را بباید بر او شدن

به خوبی بسی داستانها زدن

به انبوه زخمی بباید زدن

برین رزمگه بر نشاید بدن

به نیک اختر و تندرستی شدن

به پیروزی و شاد باز آمدن

گواهی همی داد دل در شدن

که دیدار ازان پس نخواهد بدن

همی سازم اکنون پذیره شدن

شما را هم ایدر بباید بدن

ترا گفت ز ایدر بباید شدن

بر او فراوان نباید بدن

به پا اندر آتش نشاید شدن

نه بر موج دریا بر ایمن بدن

چو بی‌کام دل بنده باید بدن

بکام کسی داستانها زدن

جز اکوان دیو این نشاید بُدن

ببایستش از باد تیغی زدن