×
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸۴
خیره کشا، بد کنشا، ظالما!
این همه نیکان مکش و بد مکن
نیست شفیعت که گوید مکش
نیست حریفیت که گوید مکن
عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۴ - پرسیدن عبدالسلام ازخضر از سرّ منصور
خدابین باش طاعت دمبدم کن
وجود بود خود کلی عدم کن
سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۱۱ - گفتار اندر غیبت و خللهایی که از وی صادر شود
که یاد کسان پیش من بد مکن
مرا بدگمان در حق خود مکن
سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۹ - حکایت
چو بد ناپسند آیدت خود مکُن
پس آنگه به همسایه گو بد مکُن
حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۰ - حکایت ابراهیم علیه الرحمة باراهب
بنده باش و هرچه آید رد مکن
جز رضا دادن طریق خود مکن
حسینی » کنز الرموز » بخش ۳۷ - در بیان سماع و کیفیت آن میفرماید
بی تکلف چون درآید رد مکن
حالت مستان بجهد خود مکن
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۵۹ - داعی شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
وسوسه را نام تعبد مکن
تفرقه را نام تجرد مکن
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۲ - نصایح
نان از آن سفره که خوردی بد مکن
بلکه بد تا خوب میباشد مکن
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۴ - و له فی مقام الوحدانیه المطلقه
بر کسی یعنی دعای بد مکن
باب رحمت را به خلقان سد مکن
میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۰ - در مقام شرح حال گوید
تو ای شه چنین راه دین سد مکن
به خیره همی نام خود بد مکن