گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸۴

 

خیره کشا، بد کنشا، ظالما!

این همه نیکان مکش و بد مکن

نیست شفیعت که گوید مکش

نیست حریفیت که گوید مکن

خاقانی
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۴ - پرسیدن عبدالسلام ازخضر از سرّ منصور

 

خدابین باش طاعت دمبدم کن

وجود بود خود کلی عدم کن

عطار
 

عطار » پندنامه » بخش ۵ - در بیان مخالفت نفس اماره

 

قوت نیکی نداری بد مکن

بر وجود خود ستم بیحد مکن

عطار
 

سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۹ - حکایت

 

چو بد ناپسند آیدت خود مکُن

پس آنگه به همسایه گو بد مکُن

سعدی
 

حسینی » کنز الرموز » بخش ۲۰ - حکایت ابراهیم علیه الرحمة باراهب

 

بنده باش و هرچه آید رد مکن

جز رضا دادن طریق خود مکن

امیر حسینی هروی
 

حسینی » کنز الرموز » بخش ۳۷ - در بیان سماع و کیفیت آن میفرماید

 

بی تکلف چون درآید رد مکن

حالت مستان بجهد خود مکن

امیر حسینی هروی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۲ - نصایح

 

نان از آن سفره که خوردی بد مکن

بلکه بد تا خوب میباشد مکن

بلند اقبال
 

صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۴ - و له فی مقام الوحدانیه المطلقه

 

بر کسی‌ یعنی‌ دعای بد مکن‌

باب‌ رحمت‌ را به‌ خلقان سد مکن‌

صفی علیشاه
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۱۰۰ - در مقام شرح حال گوید

 

تو ای شه چنین راه دین سد مکن

به خیره همی نام خود بد مکن

میرزا آقاخان کرمانی