گنجور

وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

چرا خود را کسی در دام سد بی نسبت اندازد

رود با یک جهان نا اهل طرح صحبت اندازد

حذر از صحبت اوباش اگر خود یک نفس باشد

که گر خود پادشاهی کثرت اندر حرمت اندازد

نگه دار آب و رنگ خویش ای یاقوت پر قیمت

[...]

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹۴

 

به خلوت هر که رخت از حلقه جمعیت اندازد

زگرداب خطر خود را به مهد راحت اندازد

کسی را می رسد لاف کرم چون چشمه حیوان

که نقد جان به دامن خضر را در ظلمت اندازد

خطرها باشد از آه ضعیفان سربلندان را

[...]

صائب تبریزی