گنجور

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

دل خون شد و زاین راه به جایی نرسیدیم

مُردیم ز درد و به دوایی نرسیدیم

در راه وفا عاقبت الامر سرِ ما

پوسید و به بوسیدن پایی نرسیدیم

افسوس که بی پا و سر اندر طلب دوست

[...]

خیالی بخارایی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۲

 

سودیم سراپا و به پایی نرسیدیم

از خویش گذشتیم و بجایی نرسیدیم

کردیم گل از عالم اندیشهٔ قدرت

دستی که به دامان دعایی نرسیدیم

شیرینی‌گفتار ز ما ذوق عمل برد

[...]

بیدل دهلوی