گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۷

 

سجده بردم بدرش دوش چو تنها گشتم

آمد آنشمع برون ناگه و رسوا گشتم

عاقبت نقد مرا دل خود داد بدست

سالها گرچه بدر یوزه دلها گشتم

منم آن ذره که بی نام و نشان میباشم

[...]

اهلی شیرازی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم

سگ کویت به فغان آمد رسوا گشتم

طوطی ناطقه‌ام قوت گفتار نداشت

دیدم آئینهٔ روی تو و گویا گشتم

کام جان با خط سبز و لب جان‌بخش تو بود

[...]

محتشم کاشانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۰۵

 

چون ز دار فنا بقا گشتم

محرم سر اولیا گشتم

تا شدم پادشاه کشور جان

طبل الا زدم ولا گشتم

درد و صافش تمام نوشیدم

[...]

نورعلیشاه
 
 
sunny dark_mode