×
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۹ - فرستادن پدر ریا را بعد از چهل روز همراه عیینه به مدینه و پیش گرفتن حرامیان و هلاک شدن بر دست ایشان
چند تن را به سینه چاک افکند
چون سگانشان به خون و خاک افکند
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۴۶ - مقاله سیزدهم در مخاطبه سلاطین که اگر بر دیگران می تابند آسمان عدل را چشمه آفتابند و اگر همه گرد خود می گردند طوفان ظلم را گرداب
کنگر کاخ تو به خاک افکند
طاق بلندت به مغاک افکند
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶
سایه کی بر خاک من آن سر و چالاک افکند
شمع از آن نبود که هرگز سایه بر خاک افکند
من در عمری ز دلتنگی ندارم خنده یی
عاقبت چون پسته این غم بر دل چاک افکند
تا بکی گرد رهت باد از جبین من برد
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱
گر فلک با تیغ کین بر سینه ام چاک افکند
دل ز چاک سینه ام آتش بر افلاک افکند
خاک را بر سر توان برداشت از راه شرف
هر کجا آن سرو قامت سایه بر خاک افکند
پاک کن دل را ز آلایش که سوز عشق را
[...]