گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۶

 

سایه کی بر خاک من آن سر و چالاک افکند

شمع از آن نبود که هرگز سایه بر خاک افکند

من در عمری ز دلتنگی ندارم خنده یی

عاقبت چون پسته این غم بر دل چاک افکند

تا بکی گرد رهت باد از جبین من برد

[...]

اهلی شیرازی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

گر فلک با تیغ کین بر سینه ام چاک افکند

دل ز چاک سینه ام آتش بر افلاک افکند

خاک را بر سر توان برداشت از راه شرف

هر کجا آن سرو قامت سایه بر خاک افکند

پاک کن دل را ز آلایش که سوز عشق را

[...]

فضولی