×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳
یارب چه شد امروز که آن ماه نیامد
جان رفت ز تن وان بت دلخواه نیامد
صد قصه پرغصه من ظلم رسیده
بردم به سر راه ولی شاه نیامد
از خاک درش بود مرا چشم غباری
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
هرگز به دلم یاد تو ای ماه نیامد
کز دل به لبم ناله ی جانکاه نیامد
در خانه ام آن ماه نیامد عجبی نیست
در خانه ی درویش اگر شاه نیامد
بر هر سر راهی که مرا دید از آن پس
[...]