گنجور

عطار » خسرونامه » بخش ۱۶ - آغاز داستان

 

کشیدی تیر تا گوش و وزان چشم

ز گوش خود رسانیدی بدان چشم

عطار
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

ای لاله برگ خوش نظرت گلستان چشم

یاقوت آبدار تو قوت روان چشم

خیل خیال خال تو بیند بعینه

در هر طرف که روی کند دیدبان چشم

دور از توام ز دیده نماند نشان ولیک

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در مدح امیر شیخ حسن

 

اگویی خیال قد تو ای گلستان چشم!

سرو است راست رسته بر آب روان چشم

تا نو بهار حسن تو بر چشم من گذ شت

شد پر گل وشکوفه مرا بوستان چشم

چشمم سپر بر آب فکند ست تا تراست

[...]

سلمان ساوجی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

ای هزارت چشم در هر گوشه سرگردان چشم

آهوی چشم سیه مستان تو را قربان چشم

دردمند از درد چشمت چشم بیماران ولی

درد برچیدن ز چشمت جمله را درمان چشم

خورد تا چشم تو چشم ای نرگس باران اشگ

[...]

محتشم کاشانی