×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۵
در دور لبت بی می و پیمانه نباشم
وز شوق تو بی نعره مستانه نباشم
در خیل بتان چون تو پریچهره نگاری
خود گوی که چون عاشق و دیوانه نباشم
هر جا چو تو شمعی شود افروخته حاشا
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱
از بهر چه در مجلس جانانه نباشم
گرد سر آن شمع چو پروانه نباشم
بی موجب از او رنجم و بی وجه کنم صلح
اینها نکنم عاشق دیوانه نباشم
صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام
[...]
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰
در هر دو جهان عاقل و فرزانه نباشم
گر آنکه گرفتار تو جانانه نباشم
دل را ز فغان میکنم از درد تو خالی
فریاد از آن روز که دیوانه نباشم
بر گرد سرت گردم و جانباز بسوزم
[...]