×
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲
گدایان را بود از آستانها پاسبان مانع
مرا از آستان او زمین و آسمان مانع
من و شبهای سرما و خیال آستان بوسی
که آنجا نیست بیم پرده دارو پاسبان مانع
نگهبانان ز ما دارند پنهان داغها بر جان
[...]
۷ بیت