گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۳۵

 

درد ما دوری درمان برنتابد بیش ازین

پشت طاقت بار هجران بر نتابد بیش ازین

هیچ زلفی بار دلها برنگیرد بیش از آن

هیچ جانی درد جانان بر نتابد بیش ازین

من که وصلش رانده ام در هجر تا کی داردم

[...]

جلال عضد
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۱

 

بلبل شوریده زندان بر نتابد بیش ازین

جان من هجران جانان بر نتابد بیش ازین

رحمتی بر من کن و بر درد بی درمان من

درد من دوری ز درمان بر نتابد بیش ازین

آدم سرگشته در حیرت سرای خاکدان

[...]

جهان ملک خاتون