×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳
ای به رخسار چو مه چشم و چراغ دگران
سوختم چند شوی مرهم داغ دگران
یار دمساز کسان وصل چه داریم طمع
نتوان خورد بر از میوه باغ دگران
دل چه بندم به مه و مهر که این ویرانه
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۵ - واسوخت
روشن از روی تو گردیده چراغ دگران
شده یی مرهم کافوریی داغ دگران
از رخت رنگ گرفته گل باغ دگران
نکهت زلف تو پیوسته دماغ دگران
مست و سرخوش شده چشمت ز ایاغ دگران
[...]