×
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰
به تنگ آمد دلم یک خنجرِ کاری طمع دارد
از آن مژگانِ قتال اینقدر یاری طمع دارد
نهاده ست از نکویانش بسی غمهای ناخورده
از این خونخوارِ مردم هرکه غمخواری طمع دارد
سحر گل خنده میزد بر شکایتگوییِ بلبل
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱۹
ز گلهای چمن هر کس وفاداری طمع دارد
حیا و شرم از خوبان بازاری طمع دارد
زبیماران پرستاری توقع دارد آن غافل
کز آن چشم خمارآلود دلداری طمع دارد
ز زلف دل سیه هر کس که دارد چشم دلجویی
[...]