سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۸ - در مدح خواجه قوام الدین ابونصر محمد گوید
صدری که چنان هرگز یک راد نباشد
شادیش مبادا که بدو شاد نباشد
فرعی ندهد عمر کزو مایه نگیرد
اصلی نکند تیغ چو پولاد نباشد
فریاد رس خلق جهان است و ز جودش
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۷
سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد
این نازکی اندر گل و شمشاد نباشد
چون تو خوشی، ای دوست، به ویرانی دلها
آبادتر آن سینه که آباد نباشد
غمها خورم و ناله به گوشت نرسانم
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶
کسی که روی تو بیند چگونه شاد نباشد؟
مرید عشق تو،ای دوست،نامراد نباشد
مرا،که قبله جان روی تست اول و آخر
یقین که خوشتر ازین مبداء و معاد نباشد
سوادچشم مرا کرده ای قبول بشرطی
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵
گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد
از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد
خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم
چندان که دگر طاقت فریاد نباشد
شهری که در او همچو تو بیدادگری هست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۸
در قید محبت دل ناشاد نباشد
یک صید ندیدیم که آزاد نباشد
دل محکم اگر نیست، چه از دست گشاید
تیغ از چه توان ساخت چو فولاد نباشد
از آه اسیران بود این گردش افلاک
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳
چندیست فلک را سر بیداد نباشد
داند که تو را حاجت امداد نباشد
از ساحت گلزار کس این فیض نیابد
این منزل خوش خانه ی صیاد نباشد
معمورتر از مملکت عشق ندیدم
[...]