در قید محبت دل ناشاد نباشد
یک صید ندیدیم که آزاد نباشد
دل محکم اگر نیست، چه از دست گشاید
تیغ از چه توان ساخت چو فولاد نباشد
از آه اسیران بود این گردش افلاک
کشتی نرود راه، اگر باد نباشد
نازم به دبستان تو ای عشق که خود را
تعلیم دهد طفل، گر استاد نباشد
بر گفته ی احباب بسی گوش نهادیم
حرفی نشنیدیم که در یاد نباشد
انکار بت و عشق برهمن نتوان کرد
حسنی نبرد دل که خداداد نباشد
بی عشق چه از ناخن تدبیر گشاید
کاری نکند تیشه چو فرهاد نباشد
دل را که سلیم از غم عشق است خرابی
بهتر همه آن است که آباد نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان این نکته میپردازد که محبت و عشق اساس زندگی و خوشبختی انسانی است و بدون آن دل انسان شاد نیست. او به مقایسههایی میپردازد که نشان میدهد بدون عشق و آزادی، هیچ چیزی ارزشمند نیست. شعر تأکید میکند که حتی اگر دل محکم باشد ولی به عشق اعتقاد نداشته باشد، نمیتواند به چیزی دست یابد. علاوه بر این، شاعر اشاره میکند که عشق به تنهایی میتواند به انسان قدرت و آگاهی دهد، و بدون آن، انسان نمیتواند کارهای بزرگ انجام دهد. به طور کلی، این شعر اهمیت عشق را در زندگی نشان میدهد و میگوید که هیچ چیز بدون عشق معنی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در دام عشق گرفتار باشد، نمیتواند دلش شاد باشد. ما هیچ صیدی را نمیشناسیم که از قید و بند آزاد باشد.
هوش مصنوعی: اگر دل انسان قوی نباشد، نمیتواند در برابر چالشها مقاومت کند. مانند اینکه اگر تیغی وجود داشته باشد ولی از مادهای قوی ساخته نشده باشد، هیچ کارایی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تغییرات آسمانها نتیجهی غم و نالهی آسیبدیدههاست؛ کشتی نمیتواند مسیرش را طی کند، مگر اینکه بادی در کار باشد.
هوش مصنوعی: به یادگیری تو، ای عشق، افتخار میکنم که حتی یک کودک نیز میتواند خود را بدون نیاز به معلم، از تو بیاموزد.
هوش مصنوعی: ما به حرفهای دوستان خیلی گوش دادیم، ولی هیچ چیز جدیدی نشنیدیم که در خاطر نماند.
هوش مصنوعی: انکار عشق و زیبایی کسی که معشوق است، کاری غیرممکن است. زیرا اگر دلی توانایی حس و عشق را نداشته باشد، نمیتواند زیباییهای خدا داده را درک کند.
هوش مصنوعی: بی عشق، هیچ تلاشی نتیجه نخواهد داد. اگر عشق و ارادهای همچون فرهاد وجود نداشته باشد، هیچ ابزاری نمیتواند به کار آید.
هوش مصنوعی: دلهایی که به خاطر عشق دچار غم و ناراحتی شدهاند، بهتر است خراب و ویران باشند تا آنکه در ظاهر خوب و آباد به نظر برسند اما در حقیقت خالی از احساس و شادابی باشند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صدری که چنان هرگز یک راد نباشد
شادیش مبادا که بدو شاد نباشد
فرعی ندهد عمر کزو مایه نگیرد
اصلی نکند تیغ چو پولاد نباشد
فریاد رس خلق جهان است و ز جودش
[...]
سروی چو تو در خلخ و نوشاد نباشد
این نازکی اندر گل و شمشاد نباشد
چون تو خوشی، ای دوست، به ویرانی دلها
آبادتر آن سینه که آباد نباشد
غمها خورم و ناله به گوشت نرسانم
[...]
گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد
از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد
خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم
چندان که دگر طاقت فریاد نباشد
شهری که در او همچو تو بیدادگری هست
[...]
چندیست فلک را سر بیداد نباشد
داند که تو را حاجت امداد نباشد
از ساحت گلزار کس این فیض نیابد
این منزل خوش خانه ی صیاد نباشد
معمورتر از مملکت عشق ندیدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.