×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴
روی تو آفتاب را ماند
لعل تو شهد ناب را ماند
چون گشادی دهان به خنده لبت
درج در خوشاب را ماند
نرگس تو ز خواب نیمه شده
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در ستایش شهنشاه ماضی محمد شاه غازی فرماید
سرین دلبر من سیم ناب را ماند
ز بسکه نرم و لطیفست آب را ماند
هنوز نامده در چشم من روز از هوش
بهخاصیت همه گوییکه خواب را ماند
درست نقطهٔ سرخی که در میان ویست
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲ - سیل روزگار
لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند
دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند
گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو
به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند
خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان
[...]