هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
شب هجرست و مرگ خویش خواهم از خدا امشب
اجل روزی چو سویم خواهد آمد، گو: بیا امشب
چنین دردی که من دارم نخواهم زیست تا فردا
بیا، بنشین، که جان خواهم سپرد امروز، یا امشب
دل و جانی که بود، آواره شد دوش از غم هجران
[...]
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
بهار سوختن گردیده شمع بزم ما امشب
توان چیدن گل از بال و پر پروانه ها امشب
چنان کیفیت جام تبسم برده از هوشم
که در چشمم نمی آید نگاه آشنا امشب
نمی دانم سر از بالین تن از بستر چه حال است این
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
شب وصل است و آمد یار غیرش از قفا امشب
غم هجران چو فردا خواهد آمد گو بیا امشب
تو چون رفتی نه ماهی بیرخت نه هفته مانم
فراغم میکشد البته یا امروز یا امشب
ز هجرت سوختم دیروز و دیشب آه اگر باشم
[...]
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳
مهی کز دوریش در خاک خواهم کرد جا امشب
به خاکم گو میا فردا، به بالینم بیا امشب
مگو فردا برت آیم که من دور از تو تا فردا
نخواهم زیست خواهم مرد یا امروز یا امشب
ز من او فارغ و من در خیالش تا سحر کایا
[...]