گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۱ - المقالة ‌الثامنه

 

سالک آمد لوح را رهبر گرفت

چون قلم سرگشته لوح از سرگرفت

لوح را گفت ای همه ریحان و روح

نیست هم تلویح تو در هیچ لوح

قابلی آیات پر اسرار را

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

گفت چون صحرا همه پربرف گشت

رفت ذوالنون در چنان روزی بدشت

دید گبری را ز ایمان بی خبر

دامنی ارزن درافکنده بسر

برف میرفت و بصحرا میدوید

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل

 

بود خوش دیوانهٔ در زیر دلق

گفت هر چیزی که در وی ماند خلق

علتست و من چو هستم دولتی

میرسم از عالم بی علتی

از ره بی علتیم آورده اند

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

بود مردی چست خوش خوش نام او

حق تعالی کرده نامش دام او

گر کسی در جانش آتش میزدی

او نرنجیدی و خوش خوش میزدی

خانهٔ بودش فرو افتاد پاک

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

 

آن یکی دیوانه در بغداد شد

یک دکان پر شیشه دید او شاد شد

برگرفت آنگاه سنگی ده بدست

وآن همه شیشه بیک ساعت شکست

صدهزاران شیشه میشد سرنگون

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

 

ناگهی معشوق طوسی را مگر

بود بر بازار عطاران گذر

آن یکی عطار خوشتر از بهشت

غالیه از مشک و عنبر می سرشت

غالیه بستد ازو معشوق چست

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

 

بود مجنونی بدست آئینهٔ

چون بکردی جمعه هر آدینهٔ

برگشادی پرده از آئینه باز

تا چو بیرون آمدی خلق از نماز

آینه در روی مردم داشتی

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل

 

سجدهٔ میکرد ابلیس لعین

گفت عیسی در چه کاری این چنین

گفت من بیش از همه عمری دراز

سجده عادت کرده ام زانگاه باز

عادتم گشتست این زان میکنم

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش هشتم » بخش ۹ - الحكایة و التمثیل

 

گفت یک روزی سلیمان کای اله

بهر من ابلیس را آور براه

تا چو هر دیوی شود فرمانبرم

بی پری جفتی نهد سر در برم

حق بدو گفتا مشو او را شفیع

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode