×
حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب
بادِ مرو است یا نسیم سمن
اینکه وقت سحر رسید به من
نافه های نسیم او از دور
کرده مغزم پُر از بخار و بخور
گرچه دردِ سرِ سواری داشت
[...]
حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت نخست
وقتی اندر زمین و امر شاست؟
بود مردی گدا و گاوی داشت
از قضا را وبای گاوان خواست
هر که را پنج بود چهار بکاست
روستایی ز بیم درویشی
[...]
حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » حکایت دوم
وقتی اندر سرا، و مَطبخِ جم
جنگ کردند دیک و کاسه به هم
کاسه زرّین و دیک سنگین بود
هر دو را طبع و دل پُر از کین بود
دیک با کاسه گفت هر فضلی
[...]