جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام مادر و پدر را و از خدای تعالی وفات خود طلبیدن و اضطراب زلیخا
نمی خواهم کزو یکسو نشینم
جهان را بی جمال او ببینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۲ - رفتن مجنون روز دیگر به قبیله لیلی و ملاقات کردن باوی و به جهت ازدحام اغیار مجال سخن نایافتن
تا سیر جمال او ببینم
خرم به وصال او نشینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۸ - دلالت کردن بزرگان بنی عامر پدر مجنون را به آنکه یکی از معشوقان قبیله عرب را به نکاح مجنون درآرد تا آتش سودای او فرو نشیند
بر بی بدل ار بدل گزینم
جز در دل و دین خلل نبینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دیده نوفل مجنون را در بادیه و بر وی ترحم کردن و وی را وعده دادن که لیلی را برای وی خواستگاری کند و ابا کردن پدر لیلی
تا یک نظرش ز دور بینم
وانگه به خیال او نشینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۲۹ - در صحرا و دشت گردیدن مجنون و خطاب کردن وی با گردباد
تا بر سر راه او نشینم
یک بار دگر رخش ببینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - حکایت کردن کثیر شاعر عاشق عزه از مجنون پیش خلیفه
زان گفت و شنو در آن زمینم
گشت از سخنان او یقینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۷ - دیدن جوانی از ثقیف لیلی را در راه کعبه و عاشق شدن بر وی و نکاح کردن وی
کت بار دگر اگر ببینم
دست آورده به آستینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - نامه نوشتن لیلی به مجنون و عذر خواستن که شوهر کردن نه اختیار وی بلکه تکلیف مادر و پدر بود
نی دست که گیرد آستینم
نی پای که بسپرد زمینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - جواب نوشتن مجنون نامه لیلی را
رویی که به سالها نبینم
وان میوه که عمرها نچینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۷ - پوست پوشیدن مجنون و به میان گوسفندان لیلی درآمدن و به حوالی خیمه گاه وی رفتن
تا بو که به گوشه ای نشینم
پوشیده جمال او ببینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۷ - پوست پوشیدن مجنون و به میان گوسفندان لیلی درآمدن و به حوالی خیمه گاه وی رفتن
خوابی که در او رخ تو بینم
با تو به فراغ دل نشینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۹ - ملاقات کردن مجنون با لیلی در یکی از راهها و در انتظار مراجعت او در مقام حیرت ایستادن و شیان کردن مرغ بر سر وی
بگذاشتی اندرین زمینم
من بعد کی و کجات بینم
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۳ - رفتن آن اعرابی به دیار لیلی و خبر وفات مجنون را به وی رساندن و اظهار کردن لیلی آن معنی را پیش از گفتن اعرابی
این گرد نشسته بر جبینم
راه آوردیست زان زمینم
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۳ - بازآوردن شاپور شیرین را به ارمن پیش مهین بانو
چه باشد به پس از مردن جز اینم
که در ارمن تو باشی جانشینم
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۲ - نشستن خسرو به پادشاهی بار دوم
که با عشقش روم کنجی نشینم
که به از شاهی روی زمینم
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۷ - نامه نوشتن شیرین به خسرو به تعزیت مریم
بر این ست اعتقاد، این ست دینم
ندارم شک درین معنی یقینم
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۹ - طلب کردن خسرو شاپور را و تنها ماندن شیرین و زاری نمودن روز و شب
گهی گفتی ز غم دل رفت و دینم
به مرگ روز، شب تا کی نشینم
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۲ - رفتن خسرو به پای قصر شیرین
به خود می گفت گر رویش ببینم
چو مرغی بر پرم بامش نشینم
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۲ - رفتن خسرو به پای قصر شیرین
درم بگشای تا رویت ببینم
درآیم یک زمان پیشت نشینم
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷ - مخترع
چو با صد حسرتش از دور بینم
چه راه آنکه با آن مه نشینم
ز اشکم آستانش نیز تر شد
چو آب او گذشت از آستینم
براند تندباد قهرش از خشم
[...]