سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۳
ازین مه پارهای عابد فریبی
ملائک صورتی طاووس زیبی
که بعد از دیدنش صورت نبندد
وجود پارسایان را شکیبی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵۶
بسی نماند که جانی برون رود ز غریبی
هنوز می نرساند مرا ز زلف تو طیبی
مباد خواب خوش آن شوخ را که غمزه شوخش
فگند خار مغیلان به خوابگاه غریبی
ز درد عشق بمردم خبر دهید، رفیقان
[...]
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۷ - در تحقیق زکوة
چو بینی مستحق از طعم و طیبی
نصابت چون بود میده نصیبی
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۵ - عاشق شدن خورشید بر جمشید
غریب است این که ناکامی غریبی
ز ما نایافته هرگز نصیبی
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۱ - نصیحت مهراب به جمشید
ملک را بود در رفتن حجیبی
نبودش هم به نارفتن شکیبی
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۶۸ - نامه خورشید به جمشید
لیال الهجر طالت یا حبیبی
تو باری چونی آخر در غریبی؟
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۳
به شهر نیکوان مسکین غریبی
که جز خون خوردنش نبود نصیبی
عجب بیماریی دارم ز عشقت
که عاجز شد ز درمان هر طبیبی
چو من عاشق بسی یابی ولیکن
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۷ - درآمدن زلیخا همراه عزیز مصر به مصر و بیرون آمدن مصریان و طبق های نثار بر عماری زلیخا افشاندن
مرا بس بود داغ بی نصیبی
فزون کردی بر آن درد غریبی
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام که آفتاب و ماه و یازده ستاره وی را سجده می برند و شنیدن اخوان آن را و زیادت شدن حسد ایشان
خورد آن پیر مسکین زو فریبی
شود از صحبت او ناشکیبی
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۷ - فرستادن زلیخا یوسف را علیه السلام به جانب باغ و تهیه اسباب وی کردن
همی زد گوییا چون ناشکیبی
به لوح آرزو نقش فریبی
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۱ - در شرح احسان های یوسف علیه السلام با اهل زندان و تعبیر کردن وی خواب مقربان پادشاه مصر را و وصیت کردن وی مر یکی ازیشان را که وی را پیش پادشاه یاد کند
بگویی هست در زندان غریبی
ز عدل شاه دوران بی نصیبی
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۱ - وفات یافتن یوسف علیه السلام و هلاک شدن زلیخا از الم مفارقت وی
به کف جبریل حاضر داشت سیبی
که باغ خلد ازان می داشت زیبی
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۲ - شکایت از فلک پر نکایت که اژدهاوار گرد عالمیان حلقه کرده و همه را به دایره تصرف خود درآورده بر یکی زخم زند و بر دیگری زهر افکند نه هیچ از دست رفته را با وی دست ستیز و نه هیچ از پای افتاده را از وی پای گریز
نباشد سر پر از ناز حبیبی
نصیب آدمی جز بی نصیبی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - گرم شدن مجنون از سماع آوازه لیلی و آهنگ مقام او کردن و چون شکاریان سرگشته به پای خود روی به دام آوردن
سیمین ذقنش ز لطف سیبی
چون سیم عجب خرد فریبی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۹ - غمازی کردن غمازان پیش لیلی که مجنون عهد دیگر کرده است و دختر عم را به عقد نکاح درآورده است
نادیده ز یار خود نصیبی
می گفت به زیر لب نسیبی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۴۸ - رفتن مجنون به طفیل گدایان به خیمه گاه لیلی و شکستن لیلی کاسه وی را و رقص کردن مجنون از ذوق آن
هر کس ز کف چنان حبیبی
می یافت به قدر خود نصیبی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۰ - خبر یافتن اعرابی از حال مجنون و به زیارت وی رفتن و چند روز با وی بودن و اشعار یاد گرفتن
می گشت به هر فراز و شیبی
می خورد ز دام و دد نهیبی
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۰ - خبر یافتن اعرابی از حال مجنون و به زیارت وی رفتن و چند روز با وی بودن و اشعار یاد گرفتن
برخواند طرب فزا نسیبی
دادش ز غذای جان نصیبی