گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۱

 

هر قتیلی را زین چو وارون شد

کسوت از خاک سیاه خلعت از خون شد

صفایی جندقی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

شنیده ایم پریشانی از نواحی مصر

که خورد خور ژندی جمع کرده قارون شد

چنانکه شاعر وارالعباده را رندان

چو قطره در او ریختند جیحون شد

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۳ - درحوادث شام و مصیبت جگر گوشه امام علیهما السلام

 

چشم تاج الشعرا در غم او جیحون شد

زان غریبی که بلاغسل وکفن مدفون شد

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۴ - در شهادت ولی داور علی اکبر علیه السلام

 

چو کار از حد وسیل ازسد برون شد

پدر را خواند و از اسبش نگون شد

جیحون یزدی
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۵۵

 

دلم از فرقت روی تو خون شد

سرشکم چون رخ تو لاله‌گون شد

به عمری آرزو کردم که گویی

که ای فایز! سرانجام تو چون شد

فایز
 

فایز » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۵۶

 

بهار آمد زمین فیروزه‌گون شد

به عزم سیر، دلدارم برون شد

به گل‌چیدن درآمد یار فایز

همه گل‌ها ز خجلت سرنگون شد

فایز
 

فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۱۱۳

 

بهار آمد زمین فیروزه گون شد

به عزم سیر دلدارم برون شد

به گل چیدن در آمد یار فایز

همه گلها ز خجلت سرنگون شد

فایز
 

فایز » ترانه‌های فایز بر اساس نسخه‌ای دیگر » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۱۳۱

 

دلم از فرقت روی تو خون شد

سرشکم چون رخ تو لاله گون شد

به عمری آرزو کردم که گویی

که ای فایز! سرانجام تو چون شد

فایز
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۸۵ - التفریق بین الکامل و الغافل

 

تو مستثنی شدی زانجمله چون شد

که بر تو آب و براطیاب خون شد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۴ - العبره

 

تو گو آن آب و خون را حال چون شد

گذشت از عرش و عقل ذوفنون شد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۴ - کلمه الحضره

 

اراده یافت صورت کاف و نون شد

کلمه حضرت اظهار از کمون شد

صفی علیشاه
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۳۲ - المناصفه

 

گر او از من بناکامی برون شد

دل از حسرت مرا دریای خون شد

صفی علیشاه
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۵۳ - راحت جان

 

تا قد سرو تو در باغ دلم، موزون شد

چشم خونبار من از اشک روان، جیحون شد

تا به گرد مه روی تو خط سبز دمید

روز من تار شد و، حسن رخت افزون شد

بی سبب دور شدی از برم ای راحت جان!

[...]

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۲ - خطاب امام(ع) باب عقاب

 

جوان نو خط و فرزند نو رسم چو نشد

کجا به خاک مکان کرد و غرقه در خو نشد

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۲ - سرود غم

 

ای کاخ بهارستان سقفت ز چه وارون شد

ای رشک نگارستان خاکت ز چه پرخون شد

آوخ دریغا دریغ شد ماه ما زیر میغ

عیسای خرد بردار، شد از ستم اشرار

موسای عدالت خوار، از دولت قارون شد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » سرودهای وطنی » شمارهٔ ۲ - سرود غم

 

ای کاخ بهارستان سقفت ز چه وارون شد

ای رشک نگارستان خاکت ز چه پرخون شد

ادیب الممالک
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۲ - آمان

 

چشم لیلی چو بر مجنون شد

دل ز دیدار او پر خون شد

عارف قزوینی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۶ - چه شورها

 

سکون ز بیستون شد، چو قصر کن فیکون شد

صدای شیون شیرین، به چرخ بوقلمون شد

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » ترجیعات » الحمدلله

 

یک چند ما را غم رهنمون شد

جان یار غم گشت‌،‌ دل غرق خون شد

مام وطن را رخ نیلگون شد

و امروز دشمن خوار و زبون شد

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب

 

لیک حال زنم دگرگون شد

چشمش‌ از سوز گریه پرخون شد

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode