مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۶ - بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بیصبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم همچو دل از دست آنجا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فة اضلها الله کیف ترشدها الی آخره
پر سر مقطوع اگر صد خندق است
پیش درد من مزاح مطلق است
سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲۴ - حکایت پروانه و صدق محبت او
سر انداز در عاشقی صادق است
که بدزهره بر خویشتن عاشق است
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴
جز عشق پیشوا نکند هر که عاشق است
زیرا که عاشقان همه را عشق سایق است
تسلیم راه عشق کند هر چه هست و نیست
وین کار عاشقی است که در عشق صادق است
گر بر عدم نباشد عاشق پسند نیست
[...]
حکیم نزاری » ادبنامه » باب پنجم - در اجتهاد و احتیاط کردن » بخش ۱
چو بینی که میل نظر صادق است
گر اینجا شفاعت کنی لایق است
ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ٢ - ترجمه
همچو صبح آمد رسولت پیش من پس باز شد
ظلمت اندیشه ها، زینحال فالی ناطق است
پس بدانستم که بیشک نزد من آئی از آنک
پیشرو خورشید را پیوسته صبح صادق است
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۹ - جواب
همیشه کفر در تسبیح حق است
و «ان من شیء» گفت اینجا چه دق است
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۲۴ - عاشق شدن قمرتاش بر پرینوش خاقان چین
ندارد امان هر که او عاشق است
همه زهر خوردن برو لایق است
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است
حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است
حسن گل کم شد و مشتاقی بلبل هم کاست
عشق من برنوجوحسنت به همان یک نسق است
تا چرا در شب هجران توأم زنده هنوز
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۰ - ظهیر فاریابی
شاها ز تو کار ملک و دین با نسق است
وز عدل تو جان ظلم و فتنه رمق است
در عهد تو رافضی و سنی با هم
کردند موافقت که بوبکر حق است!
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶ - گفتار در ترغیب مسترشدان آگاه بر مداومت کلمه طیبه لااله الاالله که مفتاح گنج سعادت و مصباح کنج عبادت است
بلکه مقراض قهرمان حق است
قاطع وصل کل ما خلق است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۹۶ - در بیان آنکه حکم لعنت مخصوص به تالیان قرآن نیست بلکه هر عملی ناشی از عجب و ریا و سایر محبطات عمل می شود از این قبیل است
زانکه آن فعل گرچه فضل حق است
مبتنی بر قضای ما سبق است
اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
ذرات کون پرتو خورشید مطلق است
در بحر عشق جمله جهان همچو زورق است
دارد فراغت از من و مائی و هست و نیست
اندر محیط مستی او هر که مغرق است
زاهد نبرد بهره از ذوق عارفان
[...]
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۵۰ - حکایت آن شخص که گنج یافته بود
دوستدار اهل حق ، اهل حق است
من احب القوم حکم مطلق است
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۵۰ - حکایت آن شخص که گنج یافته بود
دوستان اهل حق ، اهل حق است
من احب قوم حکم مطلق است