عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
ندانم تا چه دیوت راهبر بود
مگر دیوار من کوتاه تر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
شکر از لعل گل در یوزه گر بود
بنفشه خرقه پوش آن شکر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۵۳ - رسیدن خسرو و جهان افروز و یاران بكوه رخام و دیدن پیر نصیحت گو
مگر دیوار من کوتاه تر بود
که در ملکم نه دیوار ونه در بود
عطار » خسرونامه » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو
نه از فیروز و نه ازگل خبر بود
ازین غم هر زمان حالش بتر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
شب و روز آن سمنبر نوحه گر بود
زهر روزیش، هر روزی بتر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۶۳ - آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ
بخوبی هرچه دانستم دگر بود
ستاره میپرستیدم قمر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۶۳ - آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ
دلم با خدمت آن دانه دُر بود
ولی بیوقت گشتن سخت تر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۶۵ - رزم خسرو با شاپور
نه پل بود ونه بر آبش گذر بود
ز سر تا پای آن را پا و سر بود
عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۲ - در نعت حضرت سید المرسلین(ص)
بصورت آدم او را گر پدر بود
بمعنی او پدر آدم پسر بود
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳ - در معراج حضرت خاتم صلی الله علیه و آله
چنان در سیر عزت با خبر بود
که جانانش بکلی در نظر بود
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳ - در معراج حضرت خاتم صلی الله علیه و آله
به هر پرده که دیگر در نظر بود
ز جانان باز صاحب رازتر بود
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۴ - در صفت پیر دانا و حکایت اسرار کردن کل با او فرماید
ز درد عشق جانان باخبر بود
ز دید جزو و کل صاحب نظر بود
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۴ - در افعال شیطان و سخن گفتن ومکر او فرماید
ز طوق لعنت اینجا بیخبر بود
که استاد ملایک سر بسر بود
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۶ - در سؤال کردن کسی از منصور حلّاج در سرّ دوستی حق تعالی و جواب گفتن او با تمام فرماید
درون خاطرش حق در نظر بود
از آن حیدر ز صورت بیخبر بود
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۸ - در جواب دادن اکّافی قدّس سره هاتف غیب و اسرارهای نهانی یافتن فرماید
که از هر دو جهان او بیخبر بود
که یارش جملگی اندر نظر بود
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید
در آن سر میبدانی کین چه سر بود
خوشا آنکس که اینجا باخبر بود