گنجور

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۴

 

غلیواج از چه مبشوم است ؟ از آنکه گوشت بر باید

همه ایرا مبارک شد که قوتش استخوان باشد

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۷

 

دلبر صنمی دارم شکر لب و مرمر بر

مرمر ز برش خیزد شکر ز لبش بارد

عنبر به خم زلفش عبهر به دل چشمش

خنجر سر مژگانش عرعر به قدش ماند

.......................................

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۹

 

گر چو شته دلت بیفشارند

قطره ای خون ازان برون ناید

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲۹

 

همه نام کینشان بپرخاش مرد

دل جنگجوی و بسیج نبرد

همی توختند و همی تاختند

همی سوختند و همی ساختند

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷۳

 

چو راهی بباید سپردن بگام

بود راندن تعبیه بی نظام

نقیبان ز دیدن بمانند کند

گر ایشان همیشه نباشند غند

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹۲

 

ز جوی خورا به چه کمتر بگوی

که بسیار گردد بیکبار اوی

بیابان از آن آب دریا شود

که ابر از بخارش ببالا شود

عنصری
 

عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۲۷

 

با درفش ار تپانچه خواهی زد

باز گردد بتو هر آینه بد

عنصری
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۸۴

 

بی شک الفست احد، ازو جوی مدد

وز شخص احد به ظاهر آمد احمد

در ارض محمد شد و محمود آمد

اذ قال الله: قل هو الله احد

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۴

 

ای روی تو چو روز دلیل موحدان

وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد

ای من مقدم از همه عشاق چون تویی

مر حسن را مقدم چون از کلام قد

مکی به کعبه فخر کند مصریان به نیل

[...]

ابوسعید ابوالخیر
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳ - آغاز قصه

 

یکی ماه عارض یکی لاله خد

یکی سیم ساعد یکی سرو قد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران

 

چو سرو سهی تو بدیدار و قد

ترا از چه معنی توان کرد رد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

چنین است کار سرای سپنج

چنین بود خواهد جهان گرد گرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

شدی کشته ناگه به دست سگی

که او را نه زن خواند شاید نه مرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

از و کین تو باز خواهم چنانک

کی گرید برو گنبد لاژورد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

چنان کو بر آورد گرد از سرت

بر آرم ز فرقش به شمشیر گرد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۲ - شب و روز کردش برفتن شتاب

 

تبه گشته و کشته را نیست حد

دلیران آهن دل و سرو قد

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۲ - شعر گفتن ورقه در هجر گلشاه

 

تو ای ورقه از بهر جانان خویش

بدل بر در شادکامی ببند

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۲ - شعر گفتن ورقه در هجر گلشاه

 

کنون کآن دلارام رفت از برت

تو دل نیز بر مهر خوبان مبند

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۲ - شعر گفتن ورقه در هجر گلشاه

 

بگیرید ای مردمان دست من

بریدم سوی گور آن مستمند

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

بهریک که از شاه شام او ستد

یکی را بدو دادم امروز سد

عیوقی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۲۲۷
sunny dark_mode