گنجور

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

آنکه را دیده نیالود به‌ خواب

دیده‌بانش کرم دادار است

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

تیره شد دیده و شد ختم کتاب

لیک‌ نوز این‌ شب‌ غمناک بجاست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

سپری گشت ز چشمانم خواب

چون‌ غم‌ آید به‌ میان‌ خواب کجاست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

این بود حال غریبی چون من

در یکی کشور بیداد سرشت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

مانده بیگانه به شهر و به وطن

چون مؤذن به کلیسا و کنشت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

شو سوی مدرسه‌ای دختر زار

ای زن باهنر سیصد و بیست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

واندر آن عهد همایون یاد آر

تا بدانی پدرت کشتهٔ کیست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

لیک دانم که در آن عهد و زمن

این مصائب همه با یاد شماست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

جستن کین من و ملت من

اندر آن روز، ورستاد شماست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

در نگارستان به ناحق کشته شد قائم‌مقام

حاجی میرزا آقاسی آن جاه و مقام را یافت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸ - سبب بنای زندان

 

استخوان‌های ساق و بازو و کِتف

می‌خورد تاب‌ ازین‌ شکنجهٔ سفت

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۲۳ - رباعی مستزاد

 

آن کارگری که می‌خورد نان جوین

با زحمت دست

فرخی یزدی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۶ - خو نخواهی هو خشتر از پادشاه آشور

 

بنی پال گفتند خود در گذشت

بخاک سیه هست او را نشست

افسرالملوک عاملی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۴ - سر کوبی سکاها

 

هرا پاک گفتا که فرمان تر است

بکوشم بسازم همه کار رات

افسرالملوک عاملی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۵ - فتح لیدی

 

شنیدم که لیدی بسی با صفاست

همی پایتختش خوش و دلگشات

افسرالملوک عاملی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۵ - فتح لیدی

 

بگفتند گرزوس پس برنشست

سپاهش فراری شد از کوه و دشت

افسرالملوک عاملی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۸ - فتح تراکیه

 

زمین رود خون شد هوا تیره گشت

بدشمن از آن جنگ آمد شکست

افسرالملوک عاملی
 

افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۱ - سخنان داریوش بزرگ

 

پس آنگه چو نیمی زشب بر گذشت

گرفتند هر یک چراغی بدست

افسرالملوک عاملی
 
 
۱
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
sunny dark_mode