جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۹ - در تبرک جستن به ذکر خواجه که به مقتضای عند ذکرالصالحین تنزل الرحمة ذکر او سرمایه استنزال رحمت نور شهود است و پیرایه استخلاص از رحمت ظهور وجود
درین مزرع فشاند تخم و دانه
در آن عالم نهد انبار خانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۹ - در تبرک جستن به ذکر خواجه که به مقتضای عند ذکرالصالحین تنزل الرحمة ذکر او سرمایه استنزال رحمت نور شهود است و پیرایه استخلاص از رحمت ظهور وجود
فلک را بین کواکب در میانه
ز خرمن هاش یک غربال دانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۱ - در بیان آنکه هر یک از جمال و عشق مرغیست از آشیان وحدت پریده و بر شاخسار مظاهر کثرت آرمیده اگر نوای عزت معشوقیست از آنجاست و اگر ناله محنت عاشقیست هم از آنجاست
نه با آیینه رویش در میانه
نه زلفش را کشیده دست شانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۵ - نهال جمال یوسفی را از بهارستان غیب به باغستان شهادت آوردن و به آب دیده یعقوب و هوای دل زلیخا پروردن
دگر باره به تزویر این بهانه
چو کرد آماده بردش سوی خانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته
فراوان مو شکافی کرده شانه
نهاده فرق نازک در میانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۸ - وزیدن نسیم سحری بر زلیخا و نرگس خوابناکش را گشادن و از خیال شبانه غنچه وار خون به دل فرو خوردن و مهر بر لب نهادن
زبانش با حریفان در فسانه
به دل از داغ عشقش صد زبانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۹ - از مشاهده تغییر حال زلیخا گره تحیر به رشته تفکر کنیزان افتادن و دایه بر سر انگشت استفسار گره را از آن رشته گشادن
چو سازد در درون آن تیر خانه
ز بیرون باشد آن را صد نشانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۹ - از مشاهده تغییر حال زلیخا گره تحیر به رشته تفکر کنیزان افتادن و دایه بر سر انگشت استفسار گره را از آن رشته گشادن
چه گویم با تو از مرغی نشانه
که با عنقا بود هم آشیانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۰ - خواب دیدن زلیخا یوسف را علیه السلام نوبت دوم و سلسله عشق وی جنبیدن و وی را در ورطه جنون کشیدن
ازین افسانه های عاشقانه
یکی افتاد ناگه در نشانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۳ - فرستادن پدر زلیخا قاصدی به سوی عزیز مصر و عرض کردن زلیخا بر وی و قبول کردن وی آن را
پیامش داد کای دور زمانه
تو را بوسیده خاک آستانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۴ - نسیم قبول از جانب مصر وزیدن و محمل زلیخا را چون عماری گل به مصر کشیدن
اگر سایه فکندی تازیانه
برون جستی ز میدان زمانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۷ - درآمدن زلیخا همراه عزیز مصر به مصر و بیرون آمدن مصریان و طبق های نثار بر عماری زلیخا افشاندن
درخت و سایه و مسند روانه
نشسته نیکبخت اندر میانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۷ - درآمدن زلیخا همراه عزیز مصر به مصر و بیرون آمدن مصریان و طبق های نثار بر عماری زلیخا افشاندن
عزیز و اهل او هم شادمانه
که شد زینسان بتی بانوی خانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۰ - خواب دیدن یوسف علیه السلام که آفتاب و ماه و یازده ستاره وی را سجده می برند و شنیدن اخوان آن را و زیادت شدن حسد ایشان
به یک تن گفت یوسف آن فسانه
نهاد آن را به اخوان در میانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۱ - مشورت کردن برادران با یکدیگر که چه حیله سازند که یوسف را از پیش پدر دور سازند
ز یک شمعش نگیرد نور خانه
فروزد شمع دیگر در میانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۷ - رسدن زلیخا به درگاه پادشاه و سبب ازدحام پرسیدن و جمال یوسف را علیه السلام دیدن و وی را شناختن
به صحرا شد برون تا زان بهانه
ز دل بیرون دهد اندوه خانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۸ - به معرض بیع درآوردن مالک یوسف را علیه السلام و خریدن زلیخا وی را به اضعاف آنچه دیگران می خریدند
عزیز آورد باز از نو بهانه
که دارد میل آن شاه زمانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۹ - داستان دختر بازغه نام از نسل عاد که به مال و جمال نظیر خود نداشت و غایبانه عاشق جمال یوسف شد و در آن آیینه جمال حقیقت دید و از مجاز به حقیقت رسید
ز دیدن هیچ اثر نی در میانه
کند عاشق کسان را غایبانه
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۱ - شرح دادن یوسف علیه السلام قصه محنت راه و زحمت چاه را و آگاه شدن زلیخا از آنکه اندوهی که آن روز داشته است به سبب آن بوده است
سخن پرداز این شیرین فسانه
چنین آرد فسانه در میانه