گنجور

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » زهره و منوچهر » بخش ۴

 

این سرو این سینه و این رانِ او

این اثرِ پایِ دُر افشانِ او

ایرج میرزا
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶

 

چو از تن برون شد روان جان او

به دست تو افتاد دیوان او

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۹ - جهنم

 

ترسم من از جهنم و آتش‌فشان او

وان مالک عذاب و عمودگران او

آن اژدهای اوکه دمش هست صد ذراع

وان آدمی که رفته میان دهان او

آن کرکسی که هست تنش همچوکوه قاف

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - هدیهٔ تاگور

 

بلبل ماگشت غزلخوان او

شاخ گل آویخت به دامان او

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی

 

حکمت و دین جمع به دوران او

محتسب عقل به فرمان او

ملک‌الشعرا بهار
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۳ - در مدح اعلیحضرت بقیه‌الله عجل‌الله تعالی فرجه

 

آنکه نگردد فلک جز که بفرمان او

ماه کند کسب نور از رخ رخشان او

هست عطارد یکی طفل دبستان او

در دو جهان بر مدار دست ز دامان او

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
sunny dark_mode