یکی خویش کاموس بد ساوه نام

سرافراز و هر جای گسترده کام

می خسروانی بیاورد و جام

نخستین ز شاه جهان برد نام

یکی شیر دل بود فرغار نام

قفس دیده و جسته چندی ز دام

فروهشته بر کوههٔ زین لگام

بفتراک بر حلقهٔ خم خام

کجا خان ارمانش خوانند نام

وز ارمانیان نزد خسرو پیام

ده اسب گرانمایه زرین لگام

نهاده برو داغ کاوس نام

ز بهر فزونی وز بهر نام

به راه جوان بر بگسترد دام

گهی نام جست اندران گاه کام

جوان بد جوانوار برداشت گام

بزد دست و خنجر کشید از نیام

در خانه بگرفت و برگفت نام

هنوز آن سر تیغ دستان سام

همانا نیاسود اندر نیام

غو دیده بشنید دستان سام

بفرمود بر چرمه کردن لگام

درستند ازین هرک بردی تو نام

ازیشان فراوان درود و پیام

همه دست لعل از می لعل فام

غریونده چنگ و خروشنده جام

زواره فرامرز و دستان سام

درستند ازیشان چه داری پیام

برو آفرین کرد کای نیک نام

چو خورشید هر جای گسترده کام

بگفتش که دادم سراسر پیام

بدان مرد فرخ پی نیک نام

سر ویسگان است هومان به نام

که تیغش دل شیر دارد نیام

به خورشید تابان برآیدت نام

که پیش من اندر گذاری تو گام

ده اسب آوریدند زرین لگام

پری‌روی زرین کمر ده غلام

بر ایشان شما رانده باشید کام

به خورشید تابان برآورده نام