گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۲

 

بدو گفت زینسان که گفتی بساز

مرا کردی از خون او بی‌نیاز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۳

 

جهان را به مهر وی آید نیاز

همه شهر توران برندش نماز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۳

 

در گنجهای کهن کرد باز

ز هر گونه‌ای شاه را کرد ساز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۵

 

به لشکرگه خویش گشتند باز

سپه یکسر از خواسته بی‌نیاز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۶

 

چو فرزند باید که داری به ناز

ز رنج ایمن از خواسته بی‌نیاز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۶

 

وزان پس بنخچیر با یوز و باز

برآمد برین روزگاری دراز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۶

 

شد از رنج و سختی جهان پر نیاز

برآمد برین روزگار دراز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

چو دانی که ایدر نمانی دراز

به تارک چرا بر نهی تاج آز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

چو آمد برش گیو بردش نماز

بدو گفت کای نامور سرفراز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

چو گیو آن نشان دید بردش نماز

همی ریخت آب و همی گفت راز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

همان خواب گودرز و رنج دراز

خور و پوشش و درد و آرام و ناز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

بدو گفت کاکنون ز رنج دراز

ترا بردهد بخت آرام و ناز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

فسیله چو آمد به تنگی فراز

بخوردند سیراب و گشتند باز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

چو نزد فرنگیس رفتند باز

سخن رفت چندی ز راه دراز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸

 

همه خسته و بسته گشتند باز

به نزدیک پیران گردن فراز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۹

 

بدوگفت کیخسرو ای رزمساز

کنون بر تو بر کار من شد دراز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۹

 

بدو گفت گیو ای شه سرفراز

جهان را به نام تو آمد نیاز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۹

 

به سوگند یابی مگر باره باز

دو دستت ببندم به بند دراز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۰

 

پر از خون دل از رود گشتند باز

برآمد برین روزگار دراز

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۲۱

 

وزان جایگه شاد گشتند باز

فروزنده شد بخت گردن فراز

فردوسی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۳۱۹
sunny dark_mode