اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۲ - شبنم
بر خیز و دل از صحبت دیرینه بپرداز
با لالهٔ خورشید جهان تاب نظر باز
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۵ - در بیان اینکه خودی از عشق و محبت استحکام می پذیرد
وقت هیجا تیغ او آهن گداز
دیده ی او اشکبار اندر نماز
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۳ - تمهید : در معنی ربط فرد و ملت
خویش دار و خویش باز و خویش ساز
نازها می پرورد اندر نیاز
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۸ - حکایت شیر و شهنشاه عالمگیررحمة الله علیه
شاه رمز آگاه شد محو نماز
خیمه بر زد در حقیقت از مجاز
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۱ - حکایت بوعبید و جابان در معنی اخوت اسلامیه
بوعبید آن سید فوج حجاز
در وغا عزمش ز لشکر بی نیاز
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۶ - در معنی اینکه سیدة النساء فاطمة الزهراء اسوه کامله ایست برای نساء اسلام
گریه های او ز بالین بی نیاز
گوهر افشاندی بدامان نماز
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۹ - الله الصمد
خود بخود گردد در میخانه باز
بر تهی پیمانگان بی نیاز
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۳۱ - ولم یکن له کفواً احد
ساز او در بزم ها خاطر نواز
سوز او در رزم ها آهن گداز
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۳۲ - عرض حال مصنف بحضور رحمة للعالمین
هست شأن رحمتت گیتی نواز
آرزو دارم که میرم در حجاز
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۶ - قطرهٔ آب
گهی خفته در تاک و طاقت گداز
گهی خفته در خاک بی سوز و ساز
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۹ - مجلس خدایان اقوام قدیم
وادی خوش بی نشیب و بی فراز
آب خضر آرد بخاک او نیاز
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۸ - فلک مشتری ارواح جلیلهٔ حلاج و غالب و قرة العین طاهره که به نشیمن بهشتی نگرویدند و به گردش جاودان گراییدند
پیش خود دیدم سه روح پاکباز
آتش اندر سینه شان گیتی گداز
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۸ - روح هندوستان ناله و فریاد می کند
گاه او را با کلیسا ساز باز
گاه پیش دیریان اندر نیاز
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۲ - قصر شرف النسا
خلوت و شمشیر و قرآن و نماز
ایخوش آن عمری که رفت اندر نیاز
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۶ - مسافر وارد میشود به شهر کابل و حاضر میشود بحضور اعلیحضرت شهید
جانم از سوز کلامش در گداز
دست او بوسیدم از راه نیاز
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۱۶ - مسافر وارد میشود به شهر کابل و حاضر میشود بحضور اعلیحضرت شهید
انتهای عاشقان سوز و گداز
کردم اندر اقتدای او نماز
ایرج میرزا » غزلها » شمارهٔ ۱۰
به دست جام شراب و به گوش نغمۀ ساز
شبی خوشست خدایا دراز باد دراز !
چگونه کوته خواهم شبی که اندر وی
وصالِ دوست مهیّا و برگِ عشرت ساز
چگونه کوته خواهم شبی که سعدی گفت:
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۵
به نرمی گفتمش کای یارِ دمساز
بیا این پیچه را از رخ برانداز