گنجور

عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

چه می‌نازی اگر عمرت درازست

به جان کندن ترا چندین نیازست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هجدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

دلم از بیم مردن در گدازست

که مرکب لنگ و راهم بس درازست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیستم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

که ذات ما ازینها بی نیازست

چه جای سجده و جای نمازست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۳ - در پرداختن این داستان

 

اگرچه قصه‌ایی بس دلنوازست

چگویم قصه کوته بس درازست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۶ - آغاز داستان

 

بسی رفتیم و چون ره بس درازست

که میداند که چندین راه بازست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل

 

کنون باری در شادیت بازست

که ازتو تا بغم راهی درازست

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۵۱ - رفتن خسرو بدریا بطلب گل

 

برای نقش گل عمری درازست

که رفتند و هنوز آن نقش بازست

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۷ - قالَ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله موتوا قَبْلَ اَنْ تَموتوا

 

زهی مهتر که منصور است رازست

در اینجا بازبین اعتراز و نازست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۵ - دروحدت صرف و یکتائی ذات و صفات فرماید

 

حقیقت وصل یار اندر نمازست

اگر کردی چنین کارت بسازست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

سخن این بار از دردست و رازست

از آن این در حقیقت بر تو بازست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۵ - در خبر دادن سلطان العارفین بایزید فرماید

 

وگر مر چشم دلت امروز بازست

حقیقت او در اینجا عین رازست

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۹۷

 

گفتم که مرا بر تو ببوسی نازست

گفتا که زرت چاره اراینت آزست

گفتم: نه تو دانی که مرا زر نبود

گفتا که برو ، اوام را در بازست

کمال‌الدین اسماعیل
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۶

 

گر سفیهی زبان دراز کند

که فلانی به فسق ممتازست

فسق ما بی‌بیان یقین نشود

و او به اقرار خویش غمازست

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

به دیدار توام چندان نیازست

که شرحش چون شبِ هجران درازست

دگر خوابم نمی گیرد که تا روز

همه شب چشمم از اندیشه بازست

نیازم در نمی گیرد همانا

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

در کویِ خرابات کسی را که نیازست

هشیاری و مستیش همه عین نمازست

آن جا نپذیرند نماز و ورع و زهد

آنچ از تو پذیرند درین کوی نیازست

تا مستیِ رندانِ خرابات بدیدم

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷

 

چشمت که میان خواب نازست

یا رب که چه شوخ و دلنوازست

هر لحظه ز نیش غمزه تو

صد رخنه به روزه و نمازست

خونها همه خورد، این چه شکل است؟

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱ - باسم الملک الوهاب

 

داننده تویی بهر چه رازست

سازنده تویی بهر چه سازست

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۱۴ - نامهٔ دوم از زبان عاشق به معشوق

 

مپیچ اندر سر زلفم، که گازست

ازو بگذر، که کار او درازست

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱ - سر آغاز

 

اوحدی، این سخن نه بر سازست

او پدیدار و دیده‌ها بازست

اوحدی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode