دردمند عشق او گشتم مرا تیمار نیست

چون کنم چون آن طبیبم را غم بیمار نیست

حال درد من به گوشش می رساند صبحدم

لیکن ای جان و جهان گفتار چون دیدار نیست

گر قدم یک دم کنی رنجه به سوی ما به لطف

[...]

هر که دلش با غم ما یار نیست

راست توان گفت که او یار نیست

نیست زمانی دل مسکین من

کز تو به کام دل اغیار نیست

هر که به روی تو نظر کرد گفت

[...]

نقش عالم جز خیال یار نیست

جز خیال عشق خود اظهار نیست

گر یکی بینی و گر خود صد هزار

در حقیقت جز یکی اسمار نیست

نقش عالم جز خیال یار نیست

جز خیال عشق او اظهار نیست

گر یکی بینی و گر خود صد هزار

در حقیقت جز یکی اشمار نیست

در بزم یار باده ناخوشگوار نیست

از وهم درگذر، که درین گنج مار نیست

خاکم بباد داد غمش، طرفه حالتی

کز جور دوست بر دل مسکین غبار نیست

ما درد یار را بدو عالم نمی دهیم

[...]

گر ترا بانفس و شیطان کار نیست

در دیار دل جزو دیار نیست

هر که از هستی خود بیزار نیست

از وصال یار برخودار نیست

هیچ کس امروز در بازار نیست

موسم عیشست و وقت کار نیست

کسی را بدین دشت پیکار نیست

همان میهمان نزد کس خوار نیست

کنون این زمان جای گفتار نیست

به از رفتن ایدر دگر کار نیست

همانا تو را سال بسیار نیست

اگر چند چون تو به پیکار نیست

به بی دانشی طوس را یار نیست

به جز جنگ جستن ورا کار نیست

من دلی دارم که در وی جز خیال یار نیست

خلوت خاص است و این منزلگه اغیار نیست

از تجلی رخش آفاق پر انوار شد

لیک اعمی را خبر از تابش انوار نیست

ذره ذره ترجمان سر خورشید است لیک

[...]

زان که مرا محرم اسرار نیست

هیچ امیدم ز رخ یار نیست

از حریم تو دویی را بار نیست

گفت‌و‌گوی اندک و بسیار نیست

هر که با این چار خصلت یار نیست

از عروس ملک برخوردار نیست

به دانش که با آن کنش یار نیست

به جز ناخردمند را کار نیست

چو کردار همراه گفتار نیست

به گفتار کس را بدو بار نیست

زاهدا در روضه گر می از کف دلدار نیست

روضه ای خوشتر مرا از کلبه خمار نیست

عاشقانرا هیچ جنت نیست چون گلزار وصل

کوثر و طوبی مثال لعل و قد یار نیست

دل پر از خار جفایت گشت همچون خار پشت

[...]

نیست یکدل کز جفای چشم او بیمار نیست

یا که چشمی کز غم دل تا سحر بیدار نیست

گرچه ناهمواری گردون برون از غایت است

در جفا چون آن مه بی مهر ناهموار نیست

وصل خاصان را بود کنج غم و مرغ دلم

[...]