امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۲ - خراب شدن مجنون به اول دور عشق، و از مستی، در پایهاء کو افتادن، و خبر یافتن پدر، وسوی آن بی خبر دویدن، و از آب دیده و باد سینه سلسله در پای مجنون کردن، و زنجیر کشانش پیش مادر آوردن
بردند خبر ز روزگارش
سوی پدر بزرگوارش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۳ - تنقیه کردن مادر، دماغ مجنون را، به داروی تلخ نصیحت، و از در لفظه، و شیرینی زبان، مفرح سودای او ساختن
مادر، چو شناخت سر کارش
کز دست شدست اختیارش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۱ - دل دادن مجنون، سگی را که در کوی دلدار دیده بود، و بازوی خون را طوق گردن او ساختن، و تن استخوان شده را گزند دهان و مزد دندان او کردن و به زبان چربش نواختن
بگرفت به رفق در کنارش
میشست به گریهای زارش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۳ - بازگشتن کبک خرامان از کوه، و شتر پرنده را بر جناح رفتن، رشته دراز دادن، و کبوتر دیوانه را پر کم گذاشتن
لختی کف پای پر ز خارش
بوسید و گرفت در کنارش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۸ - صفت برگ ریز، و دوا دو باد خزان، واز آسیب صدمات حوادث، سر نهادن سرو لیلی در خاک، و بی بالش ماندن
آتش زده گشت نوبهارش
وز آب برفت چشمه سارش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۱ - آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
شاه را طیره کرد گفتارش
زعفران گشت رنگ گلنارش
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۱ - آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
شه دران آزمایش کارش
چون پسنیده دید گفتارش
اوحدی » جام جم » بخش ۵۲ - در تاثیر پرورش و وخامت عاقبت خود رویی
خرس نیزار خورد به ناچارش
زود در کخ کخ اوفتد کارش
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه
زمن شوقی که دیدی عرضه دارش
رقوم مهر من بر دل نگارش
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
هرکه از جان بود خریدارش
یابد او را بروی بازارش
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز
روز و شب منتظر بدیدارش
در برابر همیشه رخسارش
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵
سرو را پای بگل می رود از رفتارش
واب شیرین ز عقیق لب شکربارش
راهب دیر که خورشید پرستش خوانند
نیست جز حلقه ی گیسوی بتم زنارش
هرکرا عقل درین راه مربّی باشد
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۳۳
زلف تو که شب رَوی ست دایم کارش
گه دزد نهند نام و گه عیّارش
مگذار کزین سان به سر خود گردد
دربندش کن و به خود فرو مگذارش
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱۰
از آبله جرب تن من
شاخی است که غنچه گشت بارش
هر عضوی و صد هزار غنچه
هر غنچه و صد هزار خارش
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۴ - در نعت پیامبر (ص)
گهی جبریل باشد میربارش
زمانی عنکبوتی پردهدارش
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۶ - روان شدن جمشید از ولایت پریان بسوی روم
به غار اندر عناکب پردهدارش
پلنگ و اژدها یاران غارش