سپس بر درازای شط فرات

به دست اندر آورد مستحکمات

مسیحا صفت با دم معجزات

تو در پیکر مرده آری حیات

هان ظلمات است مرا در دوات

خامه چو خضر و سخن آب حیات

چون قهوه بدست گیرد آن حب نبات

از عکس رُخش قهوه شود آب حیات

عکس رُخ او به قهوه دیدم گفتم

خورشید برون آمده است از ظلمات

خضر راه تو اوست در ظلمات

وز کف او بنوش آب حیات

زاویه سومش بود بجهات

ز التقاء کبد بخط حیات

بود و نبود صفات

جلوه گریهای ذات

آنچه تو دانی حیات۔

آنچه تو خوانی ممات

خضر و در ظلمات او آب حیات

زنده تر از آب چشمش کائنات

وای قومی کز اجل گیرد برات

شاعرش وا بوسد از ذوق حیات

نغمه هایش از دلت دزدد ثبات

مرگ را از سحر او دانی حیات

بیم و شک میرد عمل گیرد حیات

چشم می بیند ضمیر کائنات

نسخه ی اسرار تکوین حیات

بی ثبات از قوتش گیرد ثبات

مضمحل گردد چو تقویم حیات

ملت از تقلید می گیرد ثبات

با تو آموزم زبان کائنات

حرف و الفاظ است اعمال حیات

تا بدست آورد نبض کائنات

وانمود اسرار تقویم حیات

بر دمد این لاله زار ممکنات

از خیابان ریاض امهات

هر دو دانای ضمیر کائنات

هر دو پیغام حیات اندر ممات

پیش او هر ممکن و موجود مات

جمله عالم تلخ و او شاخ نبات

روز ها روشن ز غوغای حیات

نی از آن نوری که بینی در جهات

چشم او روشن شود از کائنات

تا ببیند ذات را اندر صفات