گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

ز بس نگار من از خویش هم حجاب کند

نظر در آینه مشکل که بی نقاب کند!

تراست چهره به کیفیتی که می ترسم

که باده رنگ ترا آب در شراب کند!

چگونه تاب نظر بازی نگاه آرد

[...]

واعظ قزوینی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۴

 

دیده را شوخی چشمت دل بیتاب کند

خاک را گرد رهت آینه آب کند

سجده وحشی شود از حلقه راحت طلبان

گر خم دام ستمهای تو محراب کند؟

نقش پایی که به راهت صدف آبله شد

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

چو تیغ در کمر آن رشک آفتاب کند

دلم چو ذره تپد خونم اضطراب کند

رخ تو آئینه را دیده پر آب کند

قدت به جلوه زمین را در اضطراب کند

چرا به کشتن عشاق سعی می سازی

[...]

سیدای نسفی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳

 

اگر نه بخت من او دایم از چه خواب کند

وگرنه جان من از چیست اضطراب کند

مدام می کشد آن چشم مست زآن لب لعل

بلی چو ترک شود مست میل خواب کند

مگر زپرسش روزحساب غافل شد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵

 

مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند

عجب خیال خوشی کرده‌ام، خدا بکند

سزای مردم بیگانه را دهم روزی

که روزگار تو را با من آشنا بکند

خبر نمی‌شوی از سوز ما مگر وقتی

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

ز ملک تا ملکوتش حجاب برگیرند

کسی که خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق، لیک

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

رضاقلی خان هدایت
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۹ - نازل شدن ملک حضور فخر کائنات

 

برای آنکه به امر نبی شتاب کند

اراده کرد که آن شاه را جواب کند

صامت بروجردی
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۰ - انتقاد از حجاب

 

نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند

نعوذباللّه اگر جلوه بی نقاب کند

فقیه شهر به رفعِ حجاب مایل نیست

چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند

چو نیست ظاهرِ قرآن به وِفقِ خواهشِ او

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۸ - بهشت و دوزخ

 

رسول دید که جمعی گسسته افسارند

به چاره خواست کِشان رِبقَه در رِقاب کند

بهشت و دوزخی آراست بهر بیم و اُمید

که دعوتِ همه بر مِنهَج صواب کند

من از جحیم نترسم از آن که بار خدای

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۹ - اشک شیخ

 

نَعوذُ بِاللَّه از آن قطره‌های دیدهٔ شیخ

چه خانه‌ها که از این آبِ کم خراب کند

شنیده‌ام که به دریای هند جانوری است

که کسب روزی با چشم اشک یاب کند

به ساحل آید و بی‌حس به روی خاک افتد

[...]

ایرج میرزا
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

چو مهربان مَهِ من جلوه بی‌نقاب کند

ز غم ستاره‌فشان چشم آفتاب کند

طریقِ بنده‌نوازی ببین که خواجهٔ من

مرا به عیبِ هنر داشتن جواب کند

در این طلوعِ سعادت که روز بیداری‌ست

[...]

فرخی یزدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode