حنظلهٔ بادغیسی » قطعات » شمارهٔ ۱
این قطعه در لبابالباب عوفی به حنظله منتسب شده است.
یارم سپند اگرچه بر آتش همی فگند
از بهر چشم، تا نرسد مر ورا گزند
او را سپند و آتش ناید همی به کار
با رویِ همچو آتش و با خالِ چون سپند
حنظلهٔ بادغیسی » قطعات » شمارهٔ ۲
این قطعه در چهارمقالهٔ نظامی عروضی ذیل حکایتی از قول احمد بن عبدالله خجستانی از دیوان حنظلهٔ بادغیسی نقل شده است.
مهتری گر به کام شیر در است
رو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو مردانتْ مرگ رویاروی
محمود وراق هروی » قطعه
نگارینا به نقد جانتْ ندهم
گرانی در بها ارزانتْ ندهم
گرفتستم به جان دامان وصلت
نهم جان از کف و دامانت ندهم
محمد بن مخلد سگزی » قطعه در شکست عمار به دست یعقوب لیث
جز تو نزاد حوا و آدم نکشت
شیر نهادی به دل و بر منشت
معجز پیغمبر مکی تویی
به کنش و به منش و به گوشت
فخر کند عمار روزی بزرگ
[...]
محمد وصیف سگزی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱
کوشش بنده سبب از بخشش است
کار قضا بود و ترا عیب نیست
بود و نبود از صفت ایزد است
بندهٔ درماندهٔ بیچاره کیست
اول مخلوق چه باشد؟ زوال
[...]
محمد وصیف سگزی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲
مملکتی بود شده بی قیاس
عَمْرو بر آن ملک شده بود راس
از حد هند تا به حد چین و ترک
از حد زنگ تا به حد روم و گاس
رأس، ذَنَب گشت و بشد مملکت
[...]
محمد وصیف سگزی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳
ای امیری که امیران جهان خاصه و عام
بنده و چاکر و مولای و سگبند و غلام
ازلی خط ور لوح که ملکی بدهید
به ابییوسف یعقوببنلیث همام
به لتام آمد زنبیل و لتی خورد پلنگ
[...]
محمد وصیف سگزی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴
ای دل بکربن از طبران که
بیروزه نمای از صدف مرجان
و رافع اکران که شدش خسفه
از فعل ابی حفص شه جیشان
بسام کرد » در مدح یعقوب و شکست عمار خارجی
هرکه نبود او به دل متهم
بر اثر دعوت او کرد نعم
عمر ز عمار بدان شد بری
که اوی خلاف آورد تا لاجرم
دید بلا بر تن و بر جان خویش
[...]
فیروز مشرقی » قطعات » شمارهٔ ۱
مرغیست خدنگ او عجب دیدی
مرغی که شکار او همه جانا
داده پر خویش کرکسش هدیه
تا بچهش را برد به مهمانا
فیروز مشرقی » قطعات » شمارهٔ ۲
نوحهگر کرده زبان چنگِ حزین از غم گل
موی بگشاده و بر روی زنان ناخونا
گه قنینه به سجود اوفتد از بهر دعا
گه ز غم برفگند یک دهن از دل خونا
فیروز مشرقی » قطعات » شمارهٔ ۳
به خط و آن لب و دندانشْ بنگر
که همواره مرا دارند در تاب
یکی همچون پرن بر اوج خورشید
یکی چون شایورد از گرد مهتاب
فیروز مشرقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲
مصفا باش و شیرینخوی چون شیر
نه چون زج ترشخوی و تیرهرو باش
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱
گر من این دوستی تو ببرم تا لب گور
بزنم نعره ولیکن ز تو بینم هنرا
اثر میر نخواهم که بماند به جهان
میر خواهم که بماند به جهان در اثرا
هرکه را رفت همیباید رفته شُمَری
[...]
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲
به حق نالم ز هجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هَزارا
قضا گر داد من نستاند از تو
ز سوز دل بسوزانم قضا را
چو عارض برفروزی میبسوزد
[...]
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳
به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم
که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
کسی که دام کند نام نیک از پی نان
یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را
رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴
دلا تا کی همی جویی منی را
چه داری دوستْ هرزه دشمنی را
چرا جویی وفا از بیوفایی
چه کوبی بیهُده سرد آهنی را
اَیا سوسن بناگوشی که داری
[...]