گنجور

 
۱
۲
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰

 

یکی مایه‌ور پور اسفندیار

که نوش آذرش خواندی شهریار

بران بام دژ بود و چشمش به راه

بدان تا کی آید ز ایران سپاه

پدر را بگوید چو بیند کسی

[...]

۸۴ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۶

 

ببودند هر دو بران رای مند

سپهبد برآمد به بالا بلند

از ایوان سه مجمر پر آتش ببرد

برفتند با او سه هشیار و گرد

فسونگر چو بر تیغ بالا رسید

[...]

۸۴ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۳

 

چو بشنید زو این سخن یزدگرد

روان و خرد را برآورد گرد

نگه کرد از آغاز فرجام را

بدو داد پرمایه بهرام را

بفرمود تا خلعتش ساختند

[...]

۸۴ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸

 

یکی نامه بنوشت دیگر بطوس

پر از خون دل و روی چون سندروس

نخست آفرین کرد بر دادگر

کزو دید نیرو و بخت و هنر

خداوند پیروزی و فرهی

[...]

۸۴ بیت
فردوسی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸

 

ای چنبر گردنده بدین گوی مدور

چون سرو سهی قد مرا کرد چو چنبر

وز موی و رخم تیرگی و نور برون تاخت

تا زنده شب تیره پس روز منور

هر وعده و هر قول که کرد این فلک و گفت

[...]

۸۴ بیت
ناصرخسرو
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

آب آنگور بیارید که آبانماهست

کار یکرویه به کام دل شاهنشاهست

وقت منظر شد و وقت نظر خرگاهست

دست تابستان از روی زمین کوتاهست

آب انگور خزانی را خوردن گاهست

[...]

۸۴ بیت
منوچهری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۸ - رسیدن شهریار به بیشه هفتم و جنگ او با زنگیان گوید

 

چه خورشید تابان فروشد به چاه

جهان شد بکردار تابنده ماه

برفتند بیرون ز بیشه چه باد

فرود آمد آنگه یل پاکزاد

خدای جهان را ستودن گرفت

[...]

۸۴ بیت
عثمان مختاری
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۵ - این قصیدهٔ غرا از زادهٔ سرخس است

 

ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری

زانک نزد بخردان تا با کلاهی بی سری

در میان گردنان آیی کلاه از سر بنه

تا ازین میدان مردان بو که سر بیرون بری

ور نه در ره سرفرازانند کز تیغ اجل

[...]

۸۴ بیت
سنایی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در شکایت از روزگار و مدح پیغمبر بزرگوار و یاد از کعبهٔ معظمه

 

هر صبح سر ز گلشن سودا برآورم

وز صور آه بر فلک آوا برآورم

چون طیلسان چرخ مطرا شود به صبح

من رخ به آب دیده مطرا برآورم

بر کوه چون لعاب گوزن اوفتد به صبح

[...]

۸۴ بیت
خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در مرثیهٔ امیر عضد الدین فریبرز و خواهر او، دو فرزند شروان شاه

 

ای روز رفتگان جگر شب فرو درید

آن آفتاب از آن جگر شب برآورید

شب چیست خاک خاک نگر آفتاب خوار

خاکی که آفتاب خورد خون او خورید

ای رفته آفتاب شما در کسوف خاک

[...]

۸۴ بیت
خاقانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۹ - مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور

 

یکی شب از شب نوروز خوش‌تر

چه شب کز روز عید اندوه‌کش‌تر

سماع خرگهی در خرگه شاه

ندیمی چند موزون‌طبع و دل‌خواه

مقالت‌های حکمت باز کرده

[...]

۸۴ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در مدح شروانشاه اخستان بن منوچهر

 

سر خیل سپاه تاجدار‌ان

سر جملهٔ جمله شهریار‌ان

خاقان جهان ملک معظم

مطلق ملک الملوک عالم

دارندهٔ تخت پادشاهی

[...]

۸۴ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۷ - رهایی یافتن نوشابه

 

بیا ساقی آن جام گوهر فشان

به ترکیب من گوهری در نشان

مگر جان خشگم بدو تر شود

که زنگار گوهر به گوهر شود

چو فارغ شد اسکندر فیلقوس

[...]

۸۴ بیت
نظامی
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۴ - تحسین کردن جنید منصور را در اسرار عشق

 

جنیدا راهبر چون راز بشنید

تبسّم کرد و گفت آن صاحب دید

ترا زیبد که این گوئی چنین است

چنین خواهد بدن عین الیقین است

ولیکن این زمان معنی توداری

[...]

۸۴ بیت
عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۱ - اسرار گفتن عبدالسلام با شیخ جنید از حقیقت منصور

 

ورا عبدالسلام آنگه چنین گفت

که این مرد این همه عین الیقین گفت

که چشم من در این اسرار افتاد

شدم من از وجود خویش آزاد

چو دیدم روی اودیدم حقیقت

[...]

۸۴ بیت
عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۰ - آغاز كتاب اشترنامه

 

یک دمی ای ساربان عاشقان

در چرا آور زمانی اشتران

اندرین صحرای بی پایان درآی

تا درین ره بشنوی بانگ درای

تا در آنجا جمع گردد قافله

[...]

۸۴ بیت
عطار
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۴

 

سپیده دم که زند ابر خیمه در گلزار

گل از سراچه خلوت رود به صُفه بار

ز اعتدال هوا حکم جانور گیرد

اگر به نوک قلم صورتی کنند نگار

سرود خارکن از عندلیب نیست عجب

[...]

۸۴ بیت
ظهیر فاریابی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۸ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد

 

سزد که تا جور آید به بوستان نرگس

که هست بر چمن باغ مرزبان نرگس

به خنده زان چو ستاره سپید دندان است

که زرد کرد دهان را به زعفران نرگس

نمود در نظر سعد چهره چون که بدید

[...]

۸۴ بیت
کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مرثیهٔ بهاء الدین زکریا

 

چون ننالم؟ چرا نگریم زار؟

چون نمویم؟ که می‌نیابم یار

کارم از دست رفت و دست از کار

دیده بی‌نور ماند و دل بی‌یار

دل فگارم، چرا نگریم خون؟

[...]

۸۴ بیت
عراقی
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله

 

گفت پیغامبر صباحی زید را

کیف اصبحت ای رفیق با صفا

گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت

کو نشان از باغ ایمان گر شکفت

گفت تشنه بوده‌ام من روزها

[...]

۸۴ بیت
مولانا
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۵