گنجور

 
۱
۲
۳
۱۵۹۹
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳

 

به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم

که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را

کسی که دام کند نام نیک از پی نان

یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷

 

جهانا! چه بینی تو از بچگان

که گه مادری، گاه مادندرا؟

نه پاذیر باید تو را نه ستون

نه دیوار خشت و نه زآهن درا

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸

 

کس فرستاد به سر اندر عیار مرا

که: مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا

وین فژه پیر ز بهر تو مرا خوار گرفت

برهاناد ازو ایزد جبار مرا

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

با خردومند بی‌وفا بوَد این بخت

خویشتن خویش را بکوش تو یک لخت

خود خور و خود ده کجا نبود پشیمان

هر که بداد و بخورد از آن چه که بَلْفَخْت

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱

 

در رهگذر باد چراغی که تو راست

ترسم که بمیرد از فراغی که تو راست

بوی جگر سوخته عالم بگرفت

گر نشنیدی، زهی دماغی که تو راست!

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲

 

با آن که دلم از غم هجرت خون است

شادی به غمِ توام ز غم افزون است

اندیشه کنم هر شب و گویم «یا رب!

هجرانش چنین است، وصالش چون است؟»

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳

 

جایی که گذرگاه دل محزون‌ست

آن جا دو هزار نیزه بالا خون ست

لیلی صفتان ز حال ما بی‌خبرند

مجنون داند که حال مجنون چون‌ست

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

 

دل خسته و بستهٔ مسلسل مویی‌ست

خون گشته و کُشتهٔ بتِ هندویی‌ست

سودی ندهد نصیحتت، ای واعظ!

ای خانه‌خراب! طرفه یک پهلویی‌ست

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵

 

تقدیر، که بر کشتنت آزرم نداشت

بر حسن و جوانیت دلِ نرم نداشت

اندر عجبم ز جان‌ستان کز چو تویی

جان بستد و از جمال تو شرم نداشت

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت

بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت

رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت

اشکم به زبان حال با خلق بگفت

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

...

...

بنلاد تو شد تربیت خواجه و لیک

بنلاد تو سست هم‌چو بنیاد تو باد

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

بی روی تو خورشید جهان‌سوز مباد

هم بی تو چراغ عالم‌افروز مباد

با وصل تو کس چو من بد آموز مباد

روزی که تو را نبینم آن روز مباد

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

زلفش بکشی شب دراز اندازد

ور بگشایی چنگل باز اندازد

ور پیچ و خمش ز یک دگر بگشایند

دامن دامن مشک طراز اندازد

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰

 

چون روز علم زند به نامت ماند

چون یک شبه شد ماه به جامت ماند

تقدیر به عزم تیز گامت ماند

روزی به عطا دادن عامت ماند

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

جز حادثه هرگز طلبم کس نکند

یک پرسش گرم جز تبم کس نکند

ور جان به لب آیدم، به جز مردم چشم

یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

...

...

بفنود تنم بر درم و آب و زمین

دل بر خرد و علم به دانش بفنود

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳

 

نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود

حال من از اقبال تو فرخنده شود

وز غیر تو هر جا سخن آید به میان

خاطر به هزار غم پراگنده شود

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴

 

آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر

ترسنده، ز که؟ ز خصم، خصمش که؟ پدر

دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر

لب بُد؟ نه، چه بُد؟ عقیق، چون بُد؟ چو شکر

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

هان! تشنه جگر! مجوی زین باغ ثمر

بی‌دستانی‌ست این ریاض به دو در

بیهوده ممان که باغبانت به قفاست

چون خاک نشسته گیر و چون باد گذر

۲ بیت
رودکی
 

رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶

 

چون کُشته ببینی‌ام، دو لب گشته فراز

از جان تهی این قالب فرسوده به آز

بر بالینم نشین و می‌گوی به ناز

«کای من، تو بکشته و پشیمان شده باز»

۲ بیت
رودکی
 
 
۱
۲
۳
۱۵۹۹
 
تعداد کل نتایج: ۳۱۹۷۸