گنجور

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱

 

عشق تو امیراست کنون برجانم

بیچاره شده منتظر فرمانم

در قبضۀ قدرتت اسیرم

چون نیست پدیدای پسر درمانم

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۲

 

چون قبله بجز جمال محبوب نبود

عشق آمد و محو کرد هر قبله که بود

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۳

 

ظاهر شده است اینجا معدن جود و کرم

قبلۀ ما روی دوست قبلۀ هر کس حرم

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۴

 

کعبه و بتخانه حجابند و بس

روی دلم سوی رخ یار کو

قبله بدل گشت درین ره مرا

خیز بگو قبلۀ کفار کو

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۴

 

تا قبلۀ عشاق جهان روی تو شد

روی بت و بتگران همه سوی تو شد

چوگان سر زلف تو رهبان چو بدید

انگشت برآورد و یکی‌گویِ تو شد

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۵

 

خود راز برای خویش غمناک مدار

بردار نظر ز خاک و بر خاک مدار

چون قبلۀ تو جمال معشوقۀ تست

رو سجده کن وز هیچکس باک مدار

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۷

 

تُدْعی غُلامی ظاهِراً

وَاَکُونُ فی سِرّی غُلامَکَ

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۸

 

کار عشق ای پسر به بازی نیست

عشق وصف نهاد سلطانست

بوالعجب مذهبیست مذهب عشق

اندرو شاه و بنده یکسانست

شاه محمود بود و بنده ایاز

[...]

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۸

 

از وحشت هستی خود ای مایه‌ی عمر

خواهم که سر کوی تو اندر روبم

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۸

 

از آتش عشق تو اگر خاک شوم

از دفتر هستی ای پسر پاک شوم

از لوث حدوث ساحت عزت را

پاکیزه کنم چو از خودی پاک شوم

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۹

 

گه نعره زند عقلم از بیم فراق او

گه رقص کند جانم از وعده‌ی دیدارش

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۰

 

در عالم عشق اگر بکار آئی تو

در دفتر عشق در شمار آئی تو

جبریل امین رکاب دار تو بود

بر مرکب عشق اگر سوار آئی تو

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۱

 

آن را که براق عشق حامل باشد

معشوق بدو بطبع مایل باشد

بی زحمت نیستی وجود پاکش

هر هستی را همیشه قابل باشد

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۳

 

عاشق چو دل از وجود خود برگیرد

اندر دَوَد و دامن دلبر گیرد

واللّه که عجب نباشد از دلبر او

کاو را به کمال لطف در برگیرد

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۳

 

آن را که بخواند او به ناچار آید

تا هستی او به امر در کار آید

وانرا که کشید لطف او نزد خودش

بی واسطه‌ای محرم اسرار آید

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۳

 

من می نکنم بار ملامت بر من

باری ز برای چیست انصاف بده

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۵

 

در عشق تو من بی‌دل و ایمان شده‌ام

وز بهر تو چون زلف تو پیچان شده‌ام

نی نی غلطم کنون من از قوّت عشق

بگذشته‌ام از دو کون و جانان شده‌ام

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۷

 

اندر طلب یار همی باش چو گوی

بی پا و سری خویشِ تواَند در تک و پوی

کان چیز که در پردۀ وحدت باشد

در بی‌خودی ای پسر نماید به تو روی

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۷

 

در آینه گر یار نظر فرماید

ما را ز بلای خود حذر فرماید

ترسم که چو دید خوبی حضرت خود

ما را ز در خویش سفر فرماید

عین‌القضات همدانی
 

عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۷

 

تا من به میان رسول یابم با تو

تنها ز همه جهان من و تنها تو

خورشید نخواهم که بر آید با تو

آیی بر من سایه نباشد با تو

عین‌القضات همدانی
 
 
۱
۲
۳
۱۱