چونکه زندانبان برفت آن مرد دین

در مناجات آمد آن مرد یقین

ای وصالت اولین و آخرین

ای وصالت ظاهرین و باطنین

مصطفی شیخ من است در راه دین

او مرا بنموده است راه یقین

شبلی آنگه گفت ای مردان دین

مهلتی می‌خواهد این مرد یقین

آدم معنی ندیدی ای لعین

روح پاکست رحمة للعالمین

چون ندیدی آدم ما را یقین

نام تو کردند ابلیس لعین

بگذر از کیش ونفاق وکفر و دین

تا رسی در قرب رب العالمین

زاد این ره نیستی می‌دان یقین

شک بسوزان و ببر از کفر و دین

این جهان و آن جهان با هم ببین

بگذر از راه گمان می‌بین یقین

راه راه اوست هم دنیا ودین

سر حقست رحمة للعالمین

دائماً در جنگ کفار لعین

بود آن کیخسرو روی زمین

شیر مردان خدا در راه دین

دائماً در جنگ کفار لعین

همچنان کردند آن مردان دین

آتش اندر بت زدند مردان ز کین

بگذر از کون ومکان ای مرد دین

تا رسی در قرب رب العالمین

اندرآ در کشتی ای مرد حزین

تا ببینی آن طرف صد نازنین

در طلسم کشتی آن دیو لعین

ظالمان را باز داشت از راه دین

هر که اودر کون ماند همچنین

کی رسد در قرب رب العالمین

بود بادرد آن ولی پاک دین

نام او گفتند بودردا ازین

پیر ما در ره توئی این دم یقین

نام تو کردند سلطان عارفین

آنچنان گفته است عطار امین

نور روشن منطق الطیرش ببین