دین من حبّ نبیّ المرسلین

مذهب من مذهب صادق ببین

قطرهٔ پاکان بپاکان شد قرین

ثبت این در مظهرم باشد یقین

چون شنیدند این سخن از شیخ دین

جمله ترک ظلم کردند از یقین

عدل کن مثل نبیّ المرسلین

تا که باشی همنشین حور عین

عدل کن گر ذوق داری حور عین

ایستاده خودبعدلت این زمین

عیسی مریم بعادل همنشین

مصطفا دارد باو همّت یقین

رو تو فعل غیر را در خود مبین

زآنکه هست این فعل شیطان لعین

عام باشد خود بشیطان همنشین

او ندارد در شریعت هیچ دین

من نخوردم در همه عمر ای امین

لحم مرده از کجا بود این چنین

تا باو لطفی نکردی غیر از این

لقمهٔ تو این زمان باشد چنین

دید او را بر لب دجله حزین

یک دو ترّه پیش او بُد بر زمین

عفو کرد او جرم را از شیخ دین

خود نیفکند آن سخن را بر زمین

شاه گفتش ای سلیمان زمین

علم شرعت هست در زیر نگین

آنچه جدّم گفته است ای پاک دین

بشنو وبرخوان و در معنی ببین

گشت خود داود بس ترسان ازین

تا نباشد حال من فردا چنین

شیخ طائی چون ازو دریافت دین

جان او شد تازه از مآء معین

گه تو با عطّار باشی همنشین

گه تو با عطّار گوئی سرّ دین

او بنوشد او بپوشد از یقین

از کف سلطان معنی شمس دین

در محبّت کوش با مردان دین

تو محبّت را ندانستی ز کین

خودترا میراث باشد بغض و کین

زآنکه داری دین مروان لعین