عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه
نه چندان اشک ریخت آن عالم افروز
که باران ریزد آن در یک شبانروز
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
برخود خواند خادم را یکی روز
بسوگندش امین کرد آن دل افروز
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
تو میدانی که شاه گیتی افروز
منم در چارحدّ عالم امروز
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
نگفتم من زنم با آن دل افروز
که ترسیدم ز رسوایی امروز
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
به گلرخ گفت ای چون گل دل افروز
اگر تو نامهیی بنویسی امروز
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
نگهبان بود بر درّ شب افروز
بشفقت کار گل کردی شب و روز
عطار » خسرونامه » بخش ۶۲ - آمدن فرّخ بترکستان بطلب گل
نهان گشتند در کوهی بده روز
که تا بر گل نگردد خصم فیروز
عطار » خسرونامه » بخش ۶۳ - آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ
مگر میرفت در بازار یک روز
فتادش چشم بر دیدار فیروز
عطار » خسرونامه » بخش ۶۳ - آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ
دروغی چند بر هم بست فیروز
که میدانست مکر آن سیه روز؟
عطار » خسرونامه » بخش ۶۶ - رسیدن خسرو و گل با هم و رفتن به روم
بگردانند صد دستش بهر روز
ازو این یک دلازار آن دل افروز
عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو
فغان میکرد و میگفت ای دل افروز
کجا جویم ترا در عالم امروز
عطار » خسرونامه » بخش ۷۰ - در وفات قیصر و پادشاهی جهانگیر
ترا کار ای پسر اینست امروز
که چون خورشید باشی عالم افروز
عطار » خسرونامه » بخش ۷۱ - در خاتمت کتاب گوید
درون خاک او شمعی برافروز
که نه در شب فرو میرد نه در روز
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۵ - در کشف حجاب و وصول دوست
هر آنکو روی جانان دید امروز
یقین شد بیشکی در دید پیروز
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۷ - قالَ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله موتوا قَبْلَ اَنْ تَموتوا
ازین سرور منم پیروز امروز
بنور عشق او گشته دل افروز