رموز عشق اینجا دان و بشتاب

بسوی جزو و کل دلدار دریاب

منم راز تو گفته در سوی آب

دوان از عشق رویت شد به اشتاب

نه مرگی کوچک است اینجایگه خواب

رموزی دیگر است این نکته دریاب

علی در دل به بین ولُو کَشَفْ یاب

اگر مرد رهی مگذر ازین باب

من و او هر دو یکی گشت درخواب

مثال قطره اندر عین غرقاب

یقین خواب طبیعت خود بود خواب

ز من خواب حقیقت خود تو دریاب

تو اینجاجوهری از قطرهٔ آب

ولی از دُرنهٔ یکدم خبر یاب

نهان تو بود پیدا درین باب

درین معنی ز پنهانی تو دریاب

اگر ره بردهٔ اندر سر آب

درون رو در میان بحر غرقاب

به این کوچه ببرد او زود دریاب

که تاگیری بزت را همچو سیماب

فرو شد عقلها در قطرهٔ آب

همه در قطره پنهانست دریاب

اگر عرش است اندر قطرهٔ آب

بمانده در تحیّر گشته غرقاب

درآمد آنچنان بر جای اشتاب

که بودش گرم بیشک جامه خواب

ز دل تا عشق یک مویست دریاب

وجود خود برافکن زود بشتاب

که عرش از دید من بر قطرهٔ آب

بماندست اندر اینجا عین غرقاب

شبی حلّاج را دیدند در خواب

بریده سر بکف مانند جلّاب

درون چاه جست او از بُن آب

فرو شد جان فتاد آنجا بغرقاب

بدیدی عکس خود برسیرت آب

نمیدانستی اینجا عین غرقاب

دلا زین چاه آخر چند اشتاب

کنی چون عاقبت گشتی تو غرقاب

همه غرقاب مانده اندر این آب

چو روبه میکنند اینجای اشتاب