گنجور

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳

 

جانم ز سر کون به سودا در اوفتاد

دل زو سبق ببرد و به غوغا در اوفتاد

از بس که من به فکر ز پای آمدم به سر

پایم زدست رفت و سر از پا در اوفتاد

چون آب این حدیث ز بالای سرگذشت

[...]

۴۳ بیت
عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۱۶ - حکایت هاروت و ماروت

 

شنیدی قصهٔ هاروت و ماروت

که بودند خادم درگاه لاهوت

از اول بر فلک بودند فرشته

شدند آخر چو دیو از غم سرشته

ز حرص و آز و شهوت دور بودند

[...]

۴۳ بیت
عطار
 

عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۲۱ - در بیان اقسام اهل ایمان

 

نخستین عام وانگه خاص باشد

مهین جمله خاص الخاص باشد

بلوغ عام چون او گشت رهرو

باول حالت خاص است بشنو

بلوغ خاص خاص اندر فتوت

[...]

۴۳ بیت
عطار
 

عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۳۱ - در بیان سماع و کیفیت آن

 

سماع اصلی بزرگست اندرین ره

چو یابی سمع دل گردی تو آگه

اگر سمع دلت نبود ندانی

بپوشند بر تو یکسر این معانی

کسی را کز سماعش ذوق نبود

[...]

۴۳ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۰ - پسر در راز معنی و در نوع حقیقت کل گوید

 

پسر گفت ای پدر قول حدیثت

ترا بر من چنین دامی خبیثست

همه در عالم جان عین جانان

توئی در بود من اسرار پنهان

منم در عین کشتی بحر اعظم

[...]

۴۳ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۵۰ - در معنی ان اللّه خلق ادم فی صورت الرّحمان فرماید

 

صفات و ذات با هم خلوتی ساخت

نمود آدم از خود کل بپرداخت

صفات عشق و عقل وجان و تن بین

نمود ذرّهها راتن به تن بین

که در وی جمع شد در چل صباح آن

[...]

۴۳ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۲ - در نگاه کردن درویش در کواکب و پاسخ دادن ایشان در اسرار نهانی و طلب کردن مقصود فرماید

 

مگر میکرد درویشی نگاهی

در این دریای پر دُرّ الهی

کواکب دید جمله در شب افروز

که شب از نور ایشان بود چون روز

تو گفتی اختران استادهاندی

[...]

۴۳ بیت
عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش سیزدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

خسروی روزی غلامی میخرید

کافتابش پیش مرکب میدوید

در نکو روئی کسی همتا نداشت

شد ز پهنا سرو کان بالا نداشت

چون ببالا سرو وار استاده بود

[...]

۴۳ بیت
عطار
 

عطار » پندنامه » بخش ۶۹ - در نصایح

 

خوف و اندوه است قوتِ بندگان

غم شود بارِ فرح‌جویندگان

هر که‌را نبود به دل اندیشه‌ای

عاقبت بر پای بیند تیشه‌ای

از چه موجودی بیندیش ای پسر

[...]

۴۳ بیت
عطار
 

عطار » اشترنامه » بخش ۱۶ - حكایت

 

بر لب دریا همی‌شد عارفی

صاحب در گشته بر سرّ واقفی

دید مردی را مگر در پیش بحر

ایستاده بود با جانی به زهر

این سخن می‌گفت او با خویشتن

[...]

۴۳ بیت
عطار