عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸
چون شدستی ز من جدا صنما
مُلْتَقَى لِمْ تَرَکْتَ بِیْ نَدَما
حق میان من و تو آگاه است
هُوَ یَکْفی مِنَ الَّذی ظَلَما
ور به دست تو آمده است اجلم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۸
ای دل و جان زندگانی من
غم تو برده شادمانی من
کردم از چشم و دل شراب و کباب
می نیایی به میهمانی من
دو جهان ترک کردهام که توی
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۶
ای شکر با لب تو شیرین نه
پیش زلف تو مشک مشکین نه
ماهرویان ره جفا سپرند
با همه کس ولیک چندین نه
گفتهای ترک تو بخواهم کرد
[...]
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت گور کنی که عمر دراز یافت
یافت مردی گورکن عمری دراز
سایلی گفتش که چیزی گوی باز
تا چو عمری گور کندی در مغاک
چه عجایب دیدهای در زیر خاک
گفت این دیدم عجایب حسب حال
[...]
عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » حکایت مجنون که خاک میبیخت تا لیلی را بیابد
دید مجنون را عزیزی دردناک
کو میان ره گذر میبیخت خاک
گفت ای مجنون چه میجویی چنین
گفت لیلی را همیجویم یقین
گفت لیلی را کجا یابی ز خاک
[...]
عطار » الهی نامه » بخش اول » جواب پدر
پدر گفتش زهی شهوت پرستی
که از شهوت پرستی مست مستی
دل مردی که قید فرج باشد
همه نقد وجودش خرج باشد
ولی هر زن که او مردانه آمد
[...]
عطار » الهی نامه » بخش سوم » جواب پدر
پدر گفتش که فرزندست مطلوب
ولی وقتی که نبود مرد معیوب
کسی کو مبتدی باشد درین کار
گر آید هیچ فرزندش پدیدار
شود معیوب و پس مفعول گردد
[...]
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » المقالة الرابعة
پسر گفتش دلم حیران بماندست
که بی شه زادهٔ پریان بماندست
چو آن دختر محیّا و عزیزست
بگو باری بمن تا آن چه چیزست
که من نادیده او را در فراقش
[...]
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۱) سؤال موسی از حق سبحانه و تعالی
مگر پرسید موسی ازخداوند
که ای دانندهٔ بیمثل و مانند
ز خلقان کیست دشمن گیر یا دوست
که هم محتاج و هم درویشِ تو اوست
خدا گفت او رهین نعمت ماست
[...]
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » المقالة السادس عشر
پسر گفتش که هرگز آدمی زاد
ندیدم ز آرزوی ملک آزاد
نمیدانم من از مه تا بماهی
کسی را کو نخواهد پادشاهی
کمال ملک نتوان داد از دست
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۷ - الحکایه و التمثیل
برون شد ابلهی با شمع از در
بدید از چرخ خورشید منور
ز جهل خود چنان پنداشت جاوید
که بی این شمع نتوان دید خورشید
بدو بشناس او را و فنا شو
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل
چنین گفتهست آن پیر پر اسرار
که نه گم میشوی تو نه پدیدار
اگر چون عرش اعلا گردی از عز
به هیچت بر نمیگیرند هرگز
وگر چون ذرهای گردی بهخُردی
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل
عزیزی بر لب دریا باستاد
نظر از هر سوی دریا فرستاد
یکی دریا همی دید آرمیده
یکی فطرت بحدش نارسیده
بدریا گفت ای بس بی نهایت
[...]
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۳۶ - قال جل و علا: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»
پس نبی فرمود منبر ساختند
از جهاز اشترش افراختند
رفت بر منبر رسول از پر دلی
بود همراهش در آن منبر علی
گفت با اصحاب پیغمبر تمام
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دوازدهم » بخش ۱۱ - الحكایة و التمثیل
طالبی را کاو طلب میکرد راز
گفت یک روزی اویس پاکباز
روی آن دارد که تو در راه بیم
تا که جان داری چنان باشی مقیم
کاین همه خلق جهان را آشکار
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دوازدهم » بخش ۱۳ - الحكایة و التمثیل
بوعلی طوسی ز عشق آشفته بود
همچو آب زر سخن میگفته بود
عاقبت چون روز بس بیگاه شد
گفت دردا کاین سخن کوتاه شد
زانکه روزی را که شب در پی بود
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش چهاردهم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
در وجود آمد بزرگی را پسر
نام حالی روستم کردش پدر
خود ز سستی سخت ناچیز آمد او
نام بودش روستم؛ حیز آمد او
هرکه دون حق ترا نامی نهد
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
گفت با مجنون شبی لیلی براز
کای بعشق من ز عقل افتاده باز
تا توانی با خرد بیگانه باش
عقل را غارت کن و دیوانه باش
زآنک اگر تو عاقل آئی سوی من
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل
آن یکی دیوانهٔ پرسید راز
کای فلان حق را شناسی بی مجاز
گفت چون نشناسمش صد باره من
زانک ازو گشتم چنین آواره من
هم ز شهر و هم زخویشان دور کرد
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش سیهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
کاملی گفتست از اهل یقین
گر جهودان جمله بگزینند دین
زآن مرا چندان نیاید دلخوشی
کز سر دردی کسی بی سرکشی
در ره این درد آید دردناک
[...]