عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » سقایی که از سقای دیگر آب خواست
میشد آن سقا مگر آبی به کف
دید سقایی دگر در پیش صف
حالی این یک آب در کف آن زمان
پیش آن یک رفت و آبی خواست از آن
مرد گفتش ای ز معنی بیخبر
[...]
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » سخن عاشقی که بر خاکستر حلاج نشست
گفت چون در آتش افروخته
گشت آن حلاج کلی سوخته
عاشقی آمد مگر چوبی بدست
بر سر آن طشت خاکستر نشست
پس زفان بگشاد هم چون آتشی
[...]
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۲) گفتار مرد خدای پرست
چنین گفتست روزی حق پرستی
که او را بود در اسرار دستی
که هر چیزی که هست و بایدت نیز
ازان چیزت فراغت بِه ازان چیز
ترا چیزی که در هر دو جهانست
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش دهم » بخش ۱ - المقاله العاشر
یکی دریای بیپایان نهادند
وزان دریا رهی با جان گشادند
یکی بر روی آن دریا برون شد
گهی مؤمن گهی ترسا برون شد
درین دریا که بی قعر و کنارست
[...]
عطار » اسرارنامه » بخش هجدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
بدید از دور پیری را جوانی
خمیده پشت او همچون کمانی
ز سودای جوانی گفت ای پیر
بچندست آن کمان پیش آی زرگیر
جوان را پیر گفت ای زندگانی
[...]
عطار » سی فصل » بخش ۵
ز حال قاضی و مفتی چه پرسی
چو ایشان نیست اندر عرش و کرسی
به خود بربسته دین مصطفی را
نمیداند حقیقت خود خدا را
به ظاهر میروند راه شریعت
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۶ - جواب دادن شیخ کبیر مر شیخ جنید (قس) را
جوابش داد شیخ جمله عشاق
که همچون او نه بینی گرد آفاق
وجود او کجا در دهر باشد
که مثل ذات او دیگر نباشد
چو این دیگر نیاید در جهان باز
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۴ - حکایت روباه و بچاه شدن او
مگر میرفت آن روباه شادان
دوان هر سوی در کوُه و بیابان
رسید از ناگهان نزدیک راهی
بکنده بر سر آن راه چاهی
چهی بس دور و دلوی بسته بر او
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۱ - در عیان دیدن جانان فرماید
منم در بود تو بودم تو بنگر
حقیقت عین معبودم تو بنگر
منم بودِ رخت تا بنگری تو
ز وصلم هر زمانی برخوری تو
ره شرعت سپردم همچو عشاق
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۱ - المقالة الرابعه
سالک سرکش سر گردن کشان
پیش عزرائیل آمد جان فشان
گفت ای جان تشنهٔ دیدار تو
نفس گو سر میزن اندر کار تو
طاقت هجران نداری اینت خوش
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش دوازدهم » بخش ۱ - المقالة الثانیة عشره
سالک آمد با دو چشم خون فشان
چون زمین افتاد پیش آسمان
گفت ای سلطان عالم آمده
پای تا سر طاق و طارم آمده
جمله در تو گم تو بالای همه
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش سیزدهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
در رهی محمود میشد با سپاه
دید پیری پشته در بسته براه
پیش اوشد خسرو صاحب کمال
گفت ای پیر این چه داری در جوال
گفت تا شب ای شه پیروز من
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش چهاردهم » بخش ۱ - المقالة الرابعة عشرة
سالک از خورشید چون آگاه شد
عاقبت برخاست پیش ماه شد
گفت هان ای چشمهٔ افروخته
بر منازل روز و شب آموخته
هر زمان در منزلی دیگر روی
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و چهارم » بخش ۱ - المقالة الرابعة و العشرون
سالک طیار شد پیش طیور
گفت ای پرندگان نار و نور
ای برون جسته ز دام پر بلا
صف کشیده جمله فی جوالسما
هم زفان مرغ در شهر شماست
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و چهارم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
گفت محمود آن جهان را پادشاه
در شکاری دور افتاد از سپاه
در دهی افتاد ویران سر بسر
پیر زالی دید پیش رهگذر
گاو میدوشید روئی چون بهی
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و ششم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
بامدادی رفت ابلیس لعین
تا به درگاه نبی العالمین
هم ز سلمان هم ز حیدر بارخواست
برنیامد کوژ رو را کار راست
گفت پیغامبر که او را بار نیست
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم » بخش ۱ - المقالة السابعةو العشرون
سالک دلدادهٔ بیدل دلیر
پیش جن آمد ز جان خویش سیر
گفت ای پوشیده از غیرت جمال
خیمهٔ خاص تو از خدر خیال
تو چو جان از انس پنهان آمدی
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و یکم » بخش ۱ - المقالة الحادیة الثلثون
سالک جان کرده بر خلعت سبیل
چون خلالی باز شد پیش خلیل
گفت ای دارای دارالملک جان
خاک پایت قبلهٔ خلق جهان
از سه کوژت راستی هر دو کون
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و دوم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
یک شبی محمود شاه حق شناس
اشک می افشاند بر روی ایاس
جامه چون از اشک خود درخون کشید
موزهٔ او عاقبت بیرون کشید
طشت آورد و گلاب آن نیک نام
[...]
عطار » وصلت نامه » بخش ۲۷ - الحکایت المفاتیح القلوب
یک صحابه بود در عهد رسول
درد و سوزی داشت آن صاحب قبول
دائماً با درد بود آن مرد کار
درد دین را کرده بود او اختیار
دائماً در راه حق گریان بدی
[...]